خس پوش

لغت نامه دهخدا

خس پوش. [ خ َ ] ( ن مف مرکب ) خاردار. ( ناظم الاطباء ). چیزی که آن را بخس پوشیده باشند. ( آنندراج ) :
چشمه امید را خس پوش دیدن مشکل است.
صائب ( از آنندراج ).
زلف و خط نگذاشت کافتد چشم ما بر روی یار
موج جوهر دایم این آئینه را خس پوش داشت.
صائب ( از آنندراج ).
|| مردم فرومایه و رذل که به لباس مردمان نجیب و شریف درآیند. ( ناظم الاطباء ). مردم سخت رذل و فرومایه و هرزه کار. ( یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است وعوام خزپوش گویند. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( حامص مرکب ) استخفای عیب. || کار قبیحی که به محسنات اصلاح آن دهند. || پنهانی قبایح بمکر وحیله. ( ناظم الاطباء ). || نفاق. ( فرهنگ خطی ).
- آتش خس پوش ؛ آتش که بزیر توده خس و خاشاک پنهان باشد :
چند از آتش خس پوش برانگیزی دود
ای بخوش جوهری آئینه حسن تو مثل.
عرفی ( از آنندراج ).
- شعله خس پوش ؛ شعله ای که زیر خس پنهان باشد :
محبت شعله خس پوش خواهد کاشکی من هم
سری از جیب خاکسترنشینان برنمی کردم.
طالب آملی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خار دار چیزی که آنرا بخش پوشیده باشند .

پیشنهاد کاربران

بپرس