خزله

لغت نامه دهخدا

خزله. [ خ ُ ل َ ] ( ع اِمص ) شکستگی پشت. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || افکندن الف از متفاعلن و ساکن شدن تای آن. ( از ناظم الاطباء ).

خزله. [ خ ُ زَ ل َ ] ( ع ص ) کسی که شخصی را از آنچه می خواهد منع کند. ( از منتهی الارب ).

خزله. [خ َ زَ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ خازل. ( یادداشت بخط مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

بپرس