خرگیر کردن

لغت نامه دهخدا

خرگیر کردن. [ خ َ ک َدَ ] ( مص مرکب ) بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گفت خیر است بازگوی خبر
گفت خرگیر می کند سلطان.
انوری.
|| بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

خرگیر کردن : بیگاری گرفتن از کسی ، به رایگان از دیگران کار کشیدن * گفت خیر است باز گوی خبر / گفت خرگیر می کند سلطان ( انوری ابیوردی )

بپرس