خرچسنه

لغت نامه دهخدا

خرچسنه. [ خ َ چ ُ س ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) تسنه گوگال. تسینه گوگال. خبزدوک. فاسیه. خاله سوسکه.سوسک سیاه. خاله چسونه. حشره سیاه به اندازه مغز بادام که چون دست بدو برند بویی کریه از وی برخیزد. حیوانی است که بسیار تِس دهد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

خر چسونه : [عامیانه، اصطلاح] پست و نالایق ، در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند، نام حشره ای است. ، یک نوع نوعی حشره ی بد ریخت و قیافه.
( ( خرچسونه هم زنده اس. وختی آدم نتونه از زنده بودن خودش بهره مند باشه کجای آدم زنده اس؟ تو خیال می کنی زنده ای؟ ) ) ( صادق چوبک، سنگ صبور )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یک کادیلاک لَپرسیاه براقّ، مثل یک خرچسونه میان جمعیت خوابش برده بود و ککش هم نگزیده بود که قالپاقش را کنده بودند. ) ) ( صادق چوبک ، دزد قالپاق )

بپرس