خرچ

لغت نامه دهخدا

خرچ. [ خ َ ] ( اِ ) خرج. ( از ناظم الاطباء ).
- خرچ راه شدن ؛ کنایه است از «در راه سفر مردن ». ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خرج ترکیب : خرچ راه شدن : کنایه است از [ در راه سفر مردن ] .

گویش مازنی

/Kherch/ از توابع دهستان خانقاپی سوادکوه

پیشنهاد کاربران

در افغانستان به معنای مصرف و استفاده کردن در جاهای مختلف بکار میرود: استفادۀ پول، پول برای سفر، استفاده کردن چیزی.
حتی اصطلاح وِلخرچ یا ولخرج در بدخشان و کابل بمعنای مصرف و استفاده بیهوده از پول و هر شی دیگری بکار میرود.