خروچ

لغت نامه دهخدا

خروچ. [ خ ُ ] ( اِ ) خروس. ( برهان قاطع ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خرو :
سگالنده جنگ مانند قوچ
تبر برده بر سر چو تاج خروچ.
رودکی ( از حاشیه برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مرغ نر خانگی از راست. ماکیان که دارای نژاد های مختلف است . یا خروس بی محل ( بی هنگام ) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد .

فرهنگ معین

(خُ ) (اِ. ) نک خروس .

فرهنگ عمید

= خروس

پیشنهاد کاربران

بپرس