خروسک

/xurusak/

معنی انگلیسی:
cockerel, clitoris, hammer, croup, whooping, cough, laryngitis, wing nut

لغت نامه دهخدا

خروسک. [ خ ُ س َ ] ( اِ مصغر ) تصغیر خروس. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). || نام جانوریست سرخ رنگ و بیشتر در حمامها بهم میرسد. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || گوشت پاره ای را گویند که بر دهن فرج زنان می باشد و آنرا بعربی بظر گویند . خروس. خُروسه. گندمک. بظر. ( زمخشری ). چوچوله. ( یادداشت بخط مؤلف ). || پوست ختنه گاه مردان را گویند. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || ورم با تشنج حلقوم که بیشتر در کودکان عارض میشود و بر اثر آن کودک بگاه سرفه چون خروس صدا می کند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خروس کوچک . ۲ - گوشت پاره ای بر دم فرج زن . ۳ - پوست ختنه گاه مرد ( که بر دین آن سنت است ) . ۴ - حشره ای سرخ رنگ مانند سوسک که در گرمابه ها و جایهای نمناک زیست کند . ۵ - مرضی است که غالبا کودکان بدان مبتلا شوند و سبب تورم و تشنج گلو شود و صدای شخص مبتلا بطور مخصوص شبیه بصدای خروس از گلوی او خارج گردد .

فرهنگ معین

(خُ سَ ) (اِمصغ . ) ۱ - خروس کوچک . ۲ - بیماری ای است که غالباً کودکان بدان مبتلا می شوند و سبب تورم و تشنج گلو شود و صدای شخص مبتلا به طور مخصوص شبیه به صدای خروس از گلوی او خارج گردد.

فرهنگ عمید

بیماری التهاب گلو که بیشتر در کودکان شیوع دارد و باعث سرفه و تغییر صدا می شود، لارنژیت.

گویش مازنی

/Kheroosek/ نوعی بیماری گلو، ورم لوزه و گرفتگی حلق

دانشنامه آزاد فارسی

خروسَک (croup)
التهاب حنجره در کودکان کم سن و سال. باعث سرفه های خشک و شدید، و تنفس سخت و صدادار می شود. غالباً همراه با عفونت های ویروسی دستگاه تنفس است.

مترادف ها

chanticleer (اسم)
خروس، خروسک

cockerel (اسم)
خروس، خروسک، جوجه خروس

prepuce (اسم)
خروسک، پوست ختنه گاه، غلفه

clitoris (اسم)
خروسک، چوچوله

فارسی به عربی

مصاصة

پیشنهاد کاربران

boy in the boat; little man in the boat noun
the clitoris US, 1916
• [T]hose who felt that the ladies should have big bursts but could
have them only in that highly localized surface nodule known in the
...
[مشاهده متن کامل]

trade as the vestigial phallus, or button, or boy in the boat. — Bernard
Wolfe, The Magic of Their Singing, p. 93, 1961
• I suppose I should describe the moans she moaned, the way her hot
body moved into me and trembled when I touched the little man in
the rowboat[. ] — Leo Rosten, Silky!, p. 180, 1979
• Don’t be afraid to spread her open with your fingers. Pull back on
her mons to expose the little man in the boat. — Diana Cage, Box Lunch,
p. 79, 2004

بیظر. [ ب َ ظَ ] ( ع اِ ) تلاق. ( ناظم الاطباء ) . بظارة. بظر. تلاق. چوچوله. دلاغ. ( یادداشت مؤلف ) . || دشنام است مر داه را. ( ناظم الاطباء ) . دشنامی است داهان ( یعنی کنیزکان ) را. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به بظارة شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( بظارة ) بظارة. [ ب َ / ب ُ رَ ] ( ع اِ ) تِلاق. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . کناره فرج. ( مهذب الاسماء ) . بظر. بیظر. چوچوله. دلاغ. || آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که ختانه بگذارد از زن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. ( آنندراج ) . تندی میان لب پایین. ( ناظم الاطباء ) . تندی میان لب بالایین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بلندی میان لب فرودین. ( مهذب الاسماء ) . || سر پستان گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بظارة الشاة؛ تندی کناره فرج گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) .

فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کلان. در این معنی ازکلمه سنسکریت �پنج � به معنی وسیع و بزرگ گرفته شده است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
devil’s doorbell ( n. )
( US ) the clitoris
joy button ( n. ) ( also joy buzzer ) [note button n. 1 ( 1c ) ]
( US ) the clitoris
love button ( n. )
( orig. US ) the clitoris
لارنژیت. . . . .

بپرس