تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان.
( از لغت فرس اسدی ).
هر کجا تیغ تو بود قصارنبود حاجت شخار و خرند.
فخری ( از آنندراج ).
مرحوم دهخدا می گوید در خوار ورامین آنرا سخار گویند و گازران و رنگرزان بکار دارند. || خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان را نیز گویند. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) : اولاً خرگاه سازند و خرند
ترک را زآن پس بمهمان آورند.
مولوی ( مثنوی ).
خرند. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 37هزارگزی جنوب کمیجان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر است. آب آن از قنات. محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).