خرنای

لغت نامه دهخدا

خرنای. [ خ َ ] ( اِ ) شیپور.سپیدمهره. سپیدمهره ترسایان. ( یادداشت بخط مؤلف ).کرنای. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) :
پای کوبد سر پرچم چو زند گام براه
جنگ شیر علم و لحن سرود خرنای.
سیف اسفرنگی ( از جهانگیری ).
اندر آن روز که مشاطه تأیید ظفر
شده از خون جبان پیکر شمشیر آرای
مرد در هم جهد از غایت فرط کینه
اسب بر هم فتد از هیبت بانگ خرنای.
رضی الدین نیشابوری ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| نام سرود و لحنی است در موسیقی. ( از برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کرنای . ۲ - لحن و سرودی از موسیقی قدیم .
شیپور سپید مهره

فرهنگ معین

(خُ ) (اِ. ) ۱ - کرنای . ۲ - لحن و سرودی از موسیقی قدیم .

فرهنگ عمید

= کرنا

پیشنهاد کاربران

بپرس