خرمی

/xorrami/

مترادف خرمی: تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت

متضاد خرمی: بی طراوتی، پژمردگی

معنی انگلیسی:
freshness, cheerfulness, pleasantness, exuberance, lushness, luxuriation, opulence, verdure

لغت نامه دهخدا

خرمی. [ خ ُرْ رَ ] ( حامص )شادمانی. شعف. سرور. خوشحالی. ( ناظم الاطباء ). نشاط.( حبیش تفلیسی ). تازگی. ( آنندراج ). شادی. سرور. انبساط. فرح. شادمانی. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
جهاندار داننده خوب و زشت
مرا گر سپردی سراسر بهشت
نبودی مرا دل بدین خرمی
که روی تو دیدم بتوران زمی.
فردوسی.
ز کشواد و گیوت که داد آگهی
که با خرمی بادی و فربهی.
فردوسی.
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرمی.
فردوسی.
بدان قبه در تخت زرین نهاد
بر آن خرمی تخت بنشست شاد.
فردوسی.
یارتو خیر و خرمی چون پارسای فاطمی
جفت تو جود و مردمی چون جفت خاتم ماریه.
منوچهری.
نوروز روز خرمی ِ بی عدد بود.
منوچهری.
و چنان شده بود که دیگر آن چنان ندیدم و آن شب بخرمی بپایان آمد. ( تاریخ بیهقی ). از آن مرد بندگان او راحت خواهد بود و ایمنی و درزندگانی از شادی و خرمی. ( تاریخ بیهقی ).
اگر سالیان از هزاران فزون
در او خرمی ها کنی گونه گون.
اسدی.
بباغی دو درماند ار بنگری
کز این در درآیی وز آن بگذری.
اسدی.
زن ارچند باچیز و باآبروی
نگیرد دلش خرمی جزبشوی.
اسدی.
شادی از لشکر شما برآمد و زنگیان از بالای قلعه نگاه می کردند آن آشوب و خرمی بدیدند. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
عالم همه چو خوازه ز شادی و خرمی
من مانده همچو مرده تنها بگور تنگ.
عمعق.
خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر ملک
خون روان کردند از حلق حسین در کربلا.
سنائی.
خرامیدنش باد بر خرمی
که ماهی چو شاهی است خرم خرام.
سوزنی.
عنقای مغرب است در این دورخرمی
خاص ازبرای محنت و رنج است آدمی.
ابوالفرج سگزی.
بمان بدولت جاوید تا بحرمت تو
زمانه زی حرم خرمی دهد بارم.
خاقانی.
مردمی از نهاد کس مطلب
خرمی ازمزاج دهر مجوی.
خاقانی.
غم تخم خرمی است که در یک دل افکنم
دردیست جنس می که بیک دن درآورم.
خاقانی.
مرا بزادن دختر چه خرمی زاید
که کاش مادر من هم نزادی از مادر.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شادی شادمانی شعف سرور .
نام قلعتی بوده است در نزدیکی شام حمدالله مستوفی آرد : سلطان جلال الدین از آذربایجان بگرجستان رفت و مسخر کرد . آنجا شنید که براق در کرمان مخالفت میکند در هفده روز از تفلیس بکرمان آمد براق حاجب بخدمت پیش او رفت . سلطان جلال الدین براق حاجب را بکشت ملک اشرف بشام بفرستاد و ملکه خاتون را از قلعه خرمی ببرد و با او خلوت کرد و گرجیان از مطاوعت بیرون رفتند.

گویش مازنی

/Khermi/ شادی – خرمی – شاد

دانشنامه عمومی

خرمی (جماعت). خرمی جماعت و شهرکی در شمال غربی تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنجکنت ولایت سغد قرار دارد. جمعیت این جماعت ۷٬۹۴۳ نفر است. [ ۱]
عکس خرمی (جماعت)عکس خرمی (جماعت)

خرمی (نهبندان). خرمی روستایی در دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۳۳ نفر ( ۱۳خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس خرمی (نهبندان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

خرمی فقط نام فامیلی است به معنی شادابی، سرسبزی
_____
۱۳۰۱ شمسی اولین شناسنامه در ایران صادر شد
بابک خرم دین از نژاد ساسانیان قوم پارس
و مادر او از نژاد آذری قوم ماد بزرگ ( آتروپاتکان )
...
[مشاهده متن کامل]

_____
قوم لر=پارس ، ساسانیان، هخامنشیان ( عیلامی )
قوم کرد=ماد کوچک
قوم آذری=ماد بزرگ ( عیلامی )
قوم طالش=پارس، ساسانیان
قوم مازنی=پارس، ساسانیان
قوم گیل=پارس
خراسان=پارت ( عیلامی )
تاجیک=پارت
افغان=پارت
_____

خرمی ها ریشه در بابک خرم دین دارند و در استانهای لرستان از خرم آباد تا دورود و بروجرد و استان فارس و با تعداد جمعیت کمتر در استانهای همدان و چارمحال و بختیاری سکونت دارند
شادابی، خوش حالی
نزهت. . . . .
به معنی شادابی
شادابی، سرزندگی را خرمی می نامند
بهجت، تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت
بهجت
شادابی
شهری در شمال فارس از توابع شهرستان خرمبید با جمعیتی در حدود 14000 نفر

بپرس