ز فریاد خرمهره و گاودم
علی اللَّه برآمد ز روئینه خم.
نظامی.
برآورد خرمهره آواز شیردماغ از دم گاودم گشت سیر.
نظامی ( از آنندراج ).
ز خرمهره ها مغز پرداخته زمین کوه از سر برانداخته.
نظامی ( از آنندراج ).
|| خرمک. مهره های بزرگ کم قیمت که بر گردن خر بندند. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ). خرز. پل چی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : ببین باری که تا ایشان چه گفتند
بدل یاقوت یا خرمهره سفتند.
ناصرخسرو.
دُر بخرمهره کجا ماند و دریا بغدیر؟سنائی.
خار با خرما بگاه طعم کس کی کرد جفت لعل با خرمهره اندر عقد کس کی کرد یار؟
سنائی.
در چنین جوی ورنه پیش دکان تو و خرمهره ای و تائی نان.
سنائی.
بند سخن تازه کرد وآنچه کهن داشت سست کآن همه خر مهره بود وین همه درّ ثمین.
خاقانی.
گاو که خرمهره بدو درکشندچونکه بیفتد همه خنجر کشند.
نظامی.
چه خوش گفت خرمهره ای در گلی چو برداشتش پرطمع جاهلی...
سعدی ( بوستان ).
این چه ارزد دو سه خرمهره که در سله اوست خاصه اکنون که بدریای گهر بازآمد.
سعدی.
کسی کو می تواند لعل و در سفت چرا ریزد برون خرمهره در گفت ؟
امیرخسرو.
تو گوهر بین و از خرمهره بگذرز طرزی کآن نگردد شهره بگذر.
حافظ.
آه آه از دست صرافان گوهرناشناس هر زمان خرمهره را با دُر برابر می کنند.
حافظ.
|| خال سفیدی که در چشم مردم افتد و بسبب آن نابینا شود. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).