خرقه سوختن. [ خ ِ ق َ / ق ِ ت َ ] ( مص مرکب ) سوزاندن خرقه. ظاهراً رسمی بوده صوفیان را که از فرط شوق یا بعلامت شکر خرقه خود را می سوزاندند. ( یادداشت بخط مؤلف ). - خرقه سوختن چشم ؛ تمام خشک شدن چشم یا کاسه خشک شدن آن یا سپیدی آن خشک شدن . ( یادداشت بخط مؤلف ) : ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم خرقه از سر بدرآورد و بشکرانه بسوخت.
حافظ.
فرهنگ فارسی
سوزاندن خرقه ظاهرا رسمی بوده صوفیانرا که از فرط شوق یا بعلامت شکر خرقه خود را می سوزاندند .
فرهنگ معین
( ~. تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - بی اعتنایی به نام و ننگ و بی اعتبار داشتن آن . ۲ - ترک ریا کردن . ۳ - نهایت شوق و وجد.