شاه فلک بین بصبح پرده برانداخته
پیر خرد بین بمی خرقه درانداخته.
خاقانی.
|| خرقه از تن بیرون آوردن : زاهد و راهب سوی من تاختند
خرقه و زنار درانداختند.
نظامی.
|| معترف بگناه گشتن. ( شرفنامه منیری ). || عاجز شدن و تسلیم کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( شرفنامه منیری ) : از تو یکی پرده برانداختن
وز دو جهان خرقه درانداختن.
نظامی.
|| از هستی مبرا گشتن. || مجرد گردیدن و از خودی بیرون آمدن.