خرفی
لغت نامه دهخدا
خرفی. [ خ َرِ ] ( حامص ) خرافت. کودنی. ( ناظم الاطباء ). سفَه ْ.
خرفی. [ خ َ رَ فی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به خریف. || میوه تازه پائیزمیوه پائیزی. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
خرفی. [ خ َ ] ( اِخ ) نام یکی از شاگردان جابربن حیان و کوچه خرفی در مدینه بدو منسوب است. ( از ابن الندیم ).
فرهنگ فارسی
نام یکی از شاگردان جابر بن حیان و کوچه خرفی در مدینه بدو منسوب است .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید