خرفق

لغت نامه دهخدا

خرفق. [ خ َ ف َ ] ( ع اِ ) خردل فارسی بلغة اهل شام و مصر و آن ب حشیشةالسلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض است. ( از منتهی الارب ). خرفوف. تخم ترتیزک. ( یادداشت بخط مؤلف ). حشیشةالسلطان و آن نوعی از حرف السطوح می باشد. || تخم سداب بری. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس