خرفت
/xereft/
مترادف خرفت: پیر، سالخورده، کهنسال ، پخمه، حواس پرت، خرف، بی هوش وحواس، کم حواس، کندذهن، کم هوش، کودن، منگ، ابله
متضاد خرفت: خردسال، برنا، جوان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه چیده شده از میوه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). یقال : التمر خرفة الصائم. ( از منتهی الارب ).
خرفة.[ خ َ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] ( ع اِ ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.
* خرفت شدن: (مصدر لازم ) تباه شدن عقل براثر پیری.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت
ابله، خرفت
ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو
خرفت، ادم سفیه و احمق، لاده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه ی �خرفت� را دقیق بررسی کنیم و ریشه ی آن در اوستایی، پهلوی و سانسکریت را تحلیل کنیم.
- - -
۱. فارسی نو و فارسی میانه
فارسی نو:
�خرفت� به معنای �پیر، نادان، از کار افتاده، کم عقل� استفاده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: �او دیگر خرفت شده و کارهای خود را نمی تواند انجام دهد. �
فارسی میانه / پهلوی:
شکل واژه: xwrfat / xwrft
معنای اولیه: �کهن، فرسوده، رسیده�
نکته: تغییر معنایی از �رسیده / بالغ� به �ضعیف / پیر� در گذر زمان رخ داده است.
- - -
۲. پهلوی
ریشه ی واژه: xwar - / xur -
معنی اصلی: �پیر شدن، کهن شدن، بالغ شدن�
پسوند: - fat / - pt → حالت وصفی / ملکی ( مشابه - vat در اوستایی )
تحلیل:
واژه پهلوی معنا
xwrfat کهن، رسیده، فرسوده
در متون پهلوی، واژه برای توصیف افراد مسن یا اشیای فرسوده کاربرد داشته است.
روند معنایی: �کامل و رسیده� → �ضعیف و فرسوده�
منبع معتبر:
C. A. Miller, A Pahlavi Dictionary, London, 1993.
R. Schmidt, Altiranisches W�rterbuch, Wiesbaden, 1967.
- - -
۳. اوستایی
ریشه مرتبط: haurva - / haurvat -
معنی: �کامل، بالغ، رسیده، پیر�
تحلیل واجی:
h → x
au → ow / u
r → r
vat → fat
مثال: haurvat - → �کامل، بالغ، نیرومند�
این ریشه به پهلوی منتقل شده و معنای �کهن و فرسوده� پیدا کرده است.
منابع معتبر:
R. Schmidt, Altiranisches W�rterbuch, Wiesbaden, 1967.
Mary Boyce, A History of Zoroastrianism, Vol. 1, Brill, 1975.
- - -
۴. سانسکریت
ریشه مشابه: hṛt - / hṛta -
معنی ها: �گرفته شده، کم نیرویی، از کار افتاده�
نکته: نشان می دهد که در اصل هندواروپایی، معنای �رسیده / کامل� بوده و سپس در فارسی میانه و نو بار معنایی منفی پیدا کرده است.
منبع معتبر:
Monier - Williams, M. , A Sanskrit - English Dictionary, Oxford, 1899.
- - -
۵. جمع بندی
زبان شکل واژه معنا
اوستایی haurva - / haurvat - کامل، رسیده، بالغ، پیر
پهلوی xwrfat / xwrft کهن، رسیده، فرسوده
فارسی نو خرفت پیر، نادان، کم عقل
سانسکریت hṛt - / hṛta - گرفته، کم توان، عقب مانده
نتیجه:
واژه ی خرفت از اوستایی haurvat - به پهلوی xwrfat وارد شده و سپس در فارسی نو معنای منفی �نادان و پیر� پیدا کرده است. ریشه ی هندواروپایی آن معادل �رسیده و بالغ� بوده است.
- - -
۶. منابع معتبر ( کتاب های کلاسیک )
1. Boyce, Mary. A History of Zoroastrianism, Vol. 1. Brill, 1975.
2. Schmidt, R�diger. Altiranisches W�rterbuch. Wiesbaden, 1967.
3. Miller, C. A. A Pahlavi Dictionary. London, 1993.
4. Monier - Williams, M. A Sanskrit - English Dictionary. Oxford, 1899.
- - -
- - -
۱. فارسی نو و فارسی میانه
فارسی نو:
�خرفت� به معنای �پیر، نادان، از کار افتاده، کم عقل� استفاده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: �او دیگر خرفت شده و کارهای خود را نمی تواند انجام دهد. �
فارسی میانه / پهلوی:
شکل واژه: xwrfat / xwrft
معنای اولیه: �کهن، فرسوده، رسیده�
نکته: تغییر معنایی از �رسیده / بالغ� به �ضعیف / پیر� در گذر زمان رخ داده است.
- - -
۲. پهلوی
ریشه ی واژه: xwar - / xur -
معنی اصلی: �پیر شدن، کهن شدن، بالغ شدن�
پسوند: - fat / - pt → حالت وصفی / ملکی ( مشابه - vat در اوستایی )
تحلیل:
واژه پهلوی معنا
xwrfat کهن، رسیده، فرسوده
در متون پهلوی، واژه برای توصیف افراد مسن یا اشیای فرسوده کاربرد داشته است.
روند معنایی: �کامل و رسیده� → �ضعیف و فرسوده�
منبع معتبر:
- - -
۳. اوستایی
ریشه مرتبط: haurva - / haurvat -
معنی: �کامل، بالغ، رسیده، پیر�
تحلیل واجی:
مثال: haurvat - → �کامل، بالغ، نیرومند�
این ریشه به پهلوی منتقل شده و معنای �کهن و فرسوده� پیدا کرده است.
منابع معتبر:
- - -
۴. سانسکریت
ریشه مشابه: hṛt - / hṛta -
معنی ها: �گرفته شده، کم نیرویی، از کار افتاده�
نکته: نشان می دهد که در اصل هندواروپایی، معنای �رسیده / کامل� بوده و سپس در فارسی میانه و نو بار معنایی منفی پیدا کرده است.
منبع معتبر:
- - -
۵. جمع بندی
زبان شکل واژه معنا
اوستایی haurva - / haurvat - کامل، رسیده، بالغ، پیر
پهلوی xwrfat / xwrft کهن، رسیده، فرسوده
فارسی نو خرفت پیر، نادان، کم عقل
سانسکریت hṛt - / hṛta - گرفته، کم توان، عقب مانده
نتیجه:
واژه ی خرفت از اوستایی haurvat - به پهلوی xwrfat وارد شده و سپس در فارسی نو معنای منفی �نادان و پیر� پیدا کرده است. ریشه ی هندواروپایی آن معادل �رسیده و بالغ� بوده است.
- - -
۶. منابع معتبر ( کتاب های کلاسیک )
- - -
غرچه
غرچگی = حماقت توام با پیری
غرچگی = حماقت توام با پیری
خرفت. [ خ ِ رِ ] ( از ع ، ص ) کندفهم. کندذهن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. ( ناظم الاطباء ) .
خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه چیده شده از میوه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . یقال : التمر خرفة الصائم. ( از منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
خرفة. [ خ َ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) .
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] ( ع اِ ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه چیده شده از میوه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . یقال : التمر خرفة الصائم. ( از منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
خرفة. [ خ َ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) .
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] ( ع اِ ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
همون ابله هایی که به زن شوهر های کودن میگن بچه مزاحم خلوت عاشقانه اشون میشم منطقی باشیم بعضی از پیران مثل مادر حسام خرفت هستند کدوم دختره کدوم زن خب ابله لوس ننر خرفت اونیکه پس انداخته دیگه منظورم صاحب
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
دختره بیوه است چیه بچه ها تا آرایش کنن گیر میدید خرفت های بدذات بدجنس لوس ننر عقده ای نه واقعا یه مست پیز خرفت بدذات بدجنس مثل جنده های خاله زنک کودن زده شناسنامه رو داغون کردی نکبت نه مابقی دنبال شوهرن عر نزن بابا
نکبت های دهاتی پیر خرفت ببندید بینیم بابا فرهنگ ایران هیچ پوچ آلوده است کثیف چرک آلوده فمینیسم وار چون من خودم تو مخروبه ها بالغ شدم روانی نه مثل بلر تو مدرسه پرنسس هاgod bless America میگن نظرت راجع به
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
حجاب چیه خفه شید بابا من عین این زن قجری های لوس ننر خودم بپوشونه بعد بچه ها من لباس نداشته باشند ساکت باش بابا دیوانه مهمل نباش چرت پرت مزخرف
میگن نظرت راجع به قهوه خونه ، سفره خونه زور خونه چیه بمیر بابا سالمندان خرفت خفه شید کثیف چرک رو مخ بی کلاس به قول شوهرم بی کلاس های دهاتی پست کثیف شدن والدین خرفت من بهترین مدرسه از نظر تو نه از نظر من
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
که مدرسه بلر تو مدرسه پرنسس ها واقعیت من از مخروبه ها اومدم چه انتظاری دارید غذای آماده به چه درد می خوره به درد زن تحصیلکرده شاغل می خوره وحشی، های هرزه بی کلاس روانی مودب باشید تنه لش بی فرهنگ
آقای ناشناس در واقعیت استاد هزار چهره آبادیس آقای سعید سرور هست.
خرفت. [ خ ِ رِ ] ( از ع ، ص ) کندفهم. کندذهن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. ( ناظم الاطباء ) .
خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه چیده شده از میوه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . یقال : التمر خرفة الصائم. ( از منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
خرفة. [ خ َ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) .
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] ( ع اِ ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .
خرفت. [ خ ِ رِ ] ( از ع ، ص ) کندفهم. کندذهن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. ( ناظم الاطباء ) .
خرفة. [ خ ُ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه چیده شده از میوه. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) . یقال : التمر خرفة الصائم. ( از منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
خرفة. [ خ َ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث خرف. زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) .
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] ( ع اِ ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) .
دوستان مواظب باشید تظاهر به بالغ شدن گاهی خطرناک چون مثلا خیل خوب باشه دوران ویکتوریا چاره ای نبود ولی رمان بابالنگ دراز من خودم بارها خوندم ( زمانیکه جانعه ثروتمند و غنی بود میدونستید اگه قدرت داشتم دومرتبه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
تکرار نمی کردم بزرگان خفه شید لطفا من از جهان روانکاو و فمینیستی میام ( به نطرم روانشناسی برای خانم ها بهتره تا روان پزشکی فک کنم شغل باید به آقایون هم برسه ( چون آقایون به زمین ها و داروها متصل هستند غریزه مادرانه تو خانم ها قوی تره روان شناسی بهتره تا روانپزشکی منطقی باشید ) ( بابا لنگ دراز ( طرز تفکر زنان سنتی خاک بر سرش کنن لطفا سریال می سازید جرویس جرو یس صدا کنید و به 14 بهتره 3 سال کنید حالم بهم خورد تهوع14 سال یه نسل و 4 سال )
امان از سالمندان خرفت تو همه چی دخالت می کنن همیشه عالم دهر هستند اسن وسط کارخونه ها رو نابود می کنن مثل زوجین خاله زنک کودن
به انسان پیر و کهنسالی که براساس کهولت سن، کم حواس شده است
واژه خرفت
معادل ابجد 1280
تعداد حروف 4
تلفظ xereft
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xereft
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 1280
تعداد حروف 4
تلفظ xereft
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xereft
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
بی هوش و گوش
نمونه:
. . . شیوه ی برخوردی نیرنگبازانه در لاپوشانی ناتوانی های سرشتی سامانه ای بی سر و سامان، زمینگیر شده و بیم برانگیز برای هستی همه ی جانداران که کم و بیش در هر زمینه ای بکار گرفته می شود و به �کوچه ی علی چپ می زند� تا توده ی مردمی سر درگم شده را بی هوش و گوش تر [خرفت تر] نموده و از بار فشار هر روز فزاینده بر دوش آن کاسته و فراخور روز و روزگار، کاستی ها و نارسایی ها را بگردن دیگری یا چیزی دیگر بیفکند.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در دست کار
نمونه:
. . . شیوه ی برخوردی نیرنگبازانه در لاپوشانی ناتوانی های سرشتی سامانه ای بی سر و سامان، زمینگیر شده و بیم برانگیز برای هستی همه ی جانداران که کم و بیش در هر زمینه ای بکار گرفته می شود و به �کوچه ی علی چپ می زند� تا توده ی مردمی سر درگم شده را بی هوش و گوش تر [خرفت تر] نموده و از بار فشار هر روز فزاینده بر دوش آن کاسته و فراخور روز و روزگار، کاستی ها و نارسایی ها را بگردن دیگری یا چیزی دیگر بیفکند.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در دست کار
خیره هوش/هش . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش . فردوسی .
ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خورخیره هش . اسدی .
ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خورخیره هش . اسدی .
خرفت بیشتر واسه کسی به کار برده میشه ، که بر اثر پیری و کهولت سن، عقلش رو از دست داده باشه و عقلش تباه شده باشه
کند فهم
کسی که بر اثر پیری فساد و تباهی عقل پیدا کرده است
کسی است که بی عقل و بی درک و فهم است
تنبل و بی عقل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)