خرطمه
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
خِرطمه؛ زائده هایی خشک بر روی یک سطح که نیاز به خراطی کردن داشته باشد. اصطلاح خِرطْمه بستن زمانی که نان ته دیگ غذا سوخته باشد و خشک شده باشد و نیاز به خراطی کردن داشته باشد. صدای خِرت خِرت کردن یا خِرط
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
خِرط کردن نیز که از عمل خَراطی کردن ایجاد می شود مرتبط با همین مفهوم می باشد. اصطلاح خِرت و پرت نیز که به مفهوم چیزهای خشک و پرت کردنی و به دردنخور مرتبط با همین مفهوم می باشد. کلمات مرتبط دیگری که در این راسته مفهوم دارد؛ خراش خروش خرامیدن خرامان خروپف خورد و. . .