خرص

لغت نامه دهخدا

خرص. [ خ َ ] ( ع مص ) حرز کردن میوه بر درخت و کشت زمین. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || دروغ گفتن. || به تخمین و گمان سخن گفتن. || بستن. سد کردن. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) ( منتهی الارب ). منه : خرص النهر؛ بست نهر را. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) آنقدر سنان که بالای لوله باشد. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خِرص. خُرص. ج ، اَخراص. ( منتهی الارب ). || حلقه ای که گرداگردبن سنان است. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). خِرص. خُرص. ج ، اَخراص. ( منتهی الارب ). || نیزه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خِرص. خُرص. ( منتهی الارب ). ج ، اَخراص. ( منتهی الارب ).

خرص. [ خ ِ ] ( ع اِ ) خَرص. خُرص. ( منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خُرص شود. || حاصل از حرز. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). منه : کم خرص ارضک ؟ ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || شتر سخت و قوی. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). || نیزه باریک. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ). || خرس ( به این معنی معرب از فارسی است ). ( ناظم الاطباء ). || زنبیل و انبان. || شی ٔ. چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). منه : مایملک خرصاً؛ ای شیئاً.( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حلقه ای از زر و سیم. || حلقه گوشواره. || حلقه خرد از زیور. || شاخ خرمای بزرگ دورکرده. || میخ چوبی که بخیک درزنند. || نیزه و سنان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). ج ، خرصان [ خ ِ / خ ُ ].

خرص. [ خ ُ ] ( ع اِ ) خَرص. خِرص. ( منتهی الارب ). رجوع به خَرص و خِرص شود.

خرص. [ خ ُ ] ( ع اِ ) خَرص. رجوع به خَرص و خِرص شود. || حلقه ای از زر و سیم. || حلقه گوشواره. || حلقه خرد از زیور. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || شاخ خرمای بزرگ دورکرده. ( منتهی الارب ). || میخ چوبی که بخیک درزنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیزه و سنان. || شاخ درخت. || زنبیل. || جامه دان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || شی ٔ. چیزی اندک ، منه : مایملک خرصاً؛ چیزی ندارد. ( منتهی الارب ). ج ، خِرصان ، خُرصان. || چوبی که بدان انگبین چینند. ( منتهی الارب ). ج ، اخراص.

خرص. [ خ َ رَ ] ( ع مص ) گرسنه و سرمازده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || ( اِمص ) گرسنگی و سرمازدگی با هم. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

چوبی که بدان انگبین چینند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَرَّاصُونَ: بسیار دروغ پردازان (دراصل از کلمه خرص و آن عبارت است از سخنی که با گمان و تخمین و بدون علم زده شود ، و چون چنین سخنی در خطر این هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد ، لذا کذاب دروغپرداز را هم خراص گفتهاند)
معنی تَخْرُصُونَ: حدس و تخمین می زنید(دراصل از کلمه خرص و آن عبارت است از سخنی که با گمان و تخمین و بدون علم زده شود ، و چون چنین سخنی در خطر این هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد ، لذا کذاب دروغپرداز را هم خراص گفتهاند)
معنی یَخْرُصُونَ: حدس و تخمین می زنند(دراصل از کلمه خرص و آن عبارت است از سخنی که با گمان و تخمین و بدون علم زده شود ، و چون چنین سخنی در خطر این هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد ، لذا کذاب دروغپرداز را هم خراص گفتهاند)
تکرار در قرآن: ۵(بار)
سخن گفتن از روی حدس و تخمین. در مجمع دروغ گفتن معنی کرده است . دروغ گفتن و هر سخن که از روی ظنّ باشد (قاموس) «خرص خرصاً: کذب - خرص فیه: حدس» (اقرب). ، . به نظر می‏آید که منظور از «تخرصون» تخمین و حدس باشد در این صورت «اَنْ هُمْ اَلّا یَخْرُصُونَ» عبارت اخرای «اِنَّ یَتَّبِعونَ اِلّا الظَّنَّ» می‏باشد یعنی: فقط از گمان پیروی می‏کنند و فقط روی تخمین و حدس سخن می‏گویند. شاید ظنّ نسبت به عقیده و خرص نسبت به قول است. ما قبل آیه اوّل در این است که مشرکان می‏گفتند: مشرک بودن و حرام دانستن ما بعضی چیزهارا خواست خداست و اگر او نمی‏خواست چنین نمی‏شدیم. آن وقت خدا در جواب می‏گوید: «قُلْ هَلْ عِندَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلّا الظَّنِّ...» علی هذا «اِنَّ تَتَّبِعونَ اِلّا الظَّنَّ» راجع به عقیده و «اِنْ اَنْتُمْ اِلّا تَخْرُصُونَ» راجع به قول است و خلاصه آن که عقیده‏تان روی ظنّ و سخنتان روی تخمین است ما قبل آیه اوّل نیز مؤید این احتمال است. آیه ذیل دلاللتش روشنتر از آیه قبل است پیدا است که سخن از روی حدس مقابل سخن از روی علم است. * خرّاصون را کذّابون معنی کرده‏اند یعنی دروغگویان هلاک شدند آنانکه در ورطه‏ای غافل و خطا کار مانده‏اند می‏پرسند: روز جزا کی می‏رسد؟. ولی تدبّر در آیات ما قبل و ما بعد نشان می‏دهد که مراد از آن سخن گویان از روی حدس و تخمین اند که درباره قیامت شکّ کرده و از روی حدس سخن می‏گفتند.

پیشنهاد کاربران

خرص. [ خ َ ] ( ع مص ) :خرص در لغت هم به معنی دروغ آمده است ، و هم به معنی حدس و تخمین ، و در اصل - همانگونه که راغب در مفردات گفته - به معنی جمع آوری کردن میوه است ، و پس از به جمع زدن و گردآوری در حساب ، و تخمین زدن میوه بر درختان گفته شده ، و از آنجا که حدس و تخمین گاهی نادرست از آب در می آید این ماده به معنی دروغ نیز آمده است .
...
[مشاهده متن کامل]

( تفسیر نمونه ج : 8 ص : 342 )

بپرس