خرشته

لغت نامه دهخدا

خرشته. [ خ َ رَ ت َ / ت ِ ] ( ص ) خرامیده. با ناز و سرکشی رونده. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) خرام و خرامیدن. براه رفتن از روی ناز و سرکشی. ( برهان قاطع ).

خرشته. [ خ َ رِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) نوعی از سلاح. || سقف هلالی. ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس