خرسواری


معنی انگلیسی:
riding an ass

لغت نامه دهخدا

خرسواری. [ خ َ س َ ] ( حامص مرکب ) عمل سوار بودن بر خر. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
علف خواری کنی و خرسواری
پس آنگه نزل عیسی چشم داری.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 110 ).
- امثال :
مزد خرچرانی خرسواریست ، نظیر: مارگیری مارزدگی دارد.
|| ریاکاری. عوام فریبی. تسلط بر عوام یا بر خاصه. تسلط و انتفاع ریاکاران و شارلاتانهای سیاسی از عوام. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

عمل سوار بودن بر خر

گویش مازنی

/Khar sevaary/ از انواع بازی های بومی استدر این بازی، بازی کنان به دو دسته ی ده نفره تقسیم می شوندپس از قرعه کشی گروه اول(شروع کننده ی بازی)انتخاب می شوددسته ی دوم خر و دسته ی اولسوار نامیده می شونددسته ی خر مقابل دیواری ایستاده، نفر اول دستهایش را به دیوار می چسباند و دیگران کمر بازیکن جلویی را می گیرندبه این ترتیب به صورت پل در می آینددسته ی سوار به ترتیب از فاصله ی حدود ده تا پانزده متری دویده و با پریدن از پشت ردیف بازی کنان، خود را به قسمتی از پل می رسانند که نزدیک به دیوار استوقتی که آخرین بازیکن پرید و بر پشت خر نشست این شعر را می خواند: ارکون، نر کون، نره خر گردکوه، گردی پانزده، میخ کلی(کلید) شانزده، خر بمرده(مرده) چند روزه؟ – هفت روزه، هفت روزه، و با نفسی ممتدزو می کشد و در عین حال مواظب یارانش نیز هستاگر کسی از آنان در آستانه ی افتادن باشد، یا که احتمال برود نوک پایش به زمین برخورد خواهد کرد، زو کشیدن را قطع می کند و همگی از خرها پیاده می شوند بازی ادامه پیدا می کنداگر پای یکی از بازیکنان سواره، به زمین برسد و یا از پشت بازیکنان دسته ی اول بیفتد، جای دسته های عوض شده، و بازی ادامه می یابداین بازی شبیه بازیخرک جوز موز است نگاه شود به: خرک جوز موز

پیشنهاد کاربران

بپرس