خرسته. [ خ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) زلو باشد و آن کرمی است سیاهرنگ که چون بعضوی از اعضای آدمی بچسبانند خون از آن عضو بمکد. ( برهان قاطع ) ( از فرهنگ جهانگیری ). زرو. دیوچه. دستی. ( از فرهنگ جهانگیری ).