خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) خرده فروش. ( برهان قاطع ). خراز. ( از ناظم الاطباء ). پلچی فروش. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خزمک. مهره ای بوده که کودکان را ازبهر چشم بد بندند و خرزیان فروشند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ) انتساب به خرمهره فروش. ( از انساب سمعانی ).