برون کند خرد از خردگاه آهوشکل
فروکشد طرب از طره جای عیش لگام.
ابوالفرج رونی ( از فرهنگ جهانگیری ).
سِنْع؛ خردگاه دست. فدع ؛ کجی خردگاه دست و پای چندان که کف دست و پا چپ رو به برگردد. انفداع ؛ کج گردیدن خردگاه دست و پای ستور. هجار؛ رسن که در خردگاه پای شتر بسته بر تهیگاه یا به تنگ آن بندند. وظیف ممصوص ؛ خردگاه باریک دست و پای ستور. ( از منتهی الارب ).