خردپیشه


مترادف خردپیشه: خردمند، خردورز، خردور، عاقل، حکیم، بخرد، فرزانه، دانا

متضاد خردپیشه: جهالت پیشه، سفیه، کانا

لغت نامه دهخدا

خردپیشه. [ خ ِ رَ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) عاقل. خردمند. ( از ناظم الاطباء ). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند :
بار این بند گران تا کی کشد
این خردپیشه روان ارجمند؟
ناصرخسرو.
ای خردپیشه حذر دار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند.
ناصرخسرو.
راست خوهی هیچ خردپیشه را
نیست بدین منزلت و پایه...َر.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

عاقل خردمند

فرهنگ عمید

= خردمند

پیشنهاد کاربران

بپرس