خرده بین

/xordebin/

مترادف خرده بین: باریک بین، دقیق، خرده پژوه، موشکاف، تیزبین، کنجکاو، ایرادگیر، خرده گیر، معترض، عیب جو، نکته سنج، نکته گیر، نکته بین، نکته دان، کوته بین، کوته نظر

متضاد خرده بین: کلان نگر

معنی انگلیسی:
critical, acute, cavilling meticulous, cavilling, microscopic

لغت نامه دهخدا

خرده بین. [ خ ُ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) باریک بین. تیزفهم. هوشمند. باتمییز. دقیق. ( ناظم الاطباء ). باریک بین ( لغت محلی شوشتر ). کنایه از باریک بین و نکته دان. ( آنندراج ). عاقبت اندیش :
با عدوی خرد مشو خردکین
خرد شوی گر نشوی خرده بین.
نظامی.
چنین فتنه ای را که شد گرم کین
اگر خرده بینی بخردی مبین.
نظامی.
بفکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم.
صائب.
|| عیب بین. ( ناظم الاطباء ) :
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین.
سعدی ( بوستان ).
خرده بیناننددر عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی.
شیخ بهائی.
- خرد خرده بین ؛ عقل نکته سنج. عقل نکته بین.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - باریک بین تیز فهم هوشمند . ۲ - عاقبت اندیش . ۳ - ایراد گیر معترض .

فرهنگ عمید

باریک بین، نکته سنج.

پیشنهاد کاربران

بپرس