بنزدیک او شرم و آهستگی است
خردمندی و رای و شایستگی است.
فردوسی.
کنون از خردمندی اردشیرسخن بشنو و یک بیک یاد گیر.
فردوسی.
ز خشنودی ایزد اندیشه کن خردمندی و راستی پیشه کن.
فردوسی.
ز پیروزی شاه و مردانگی خردمندی و شرم و فرزانگی.
فردوسی.
سیاوش از آن کار بد بیگناه خردمندی وی بدانست شاه.
فردوسی.
چو خواهی که نامت بماند بجای پسر را خرمندی آموز و رای.
سعدی ( بوستان ).
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست صورتی هرگز ندیدم کین همه معنی در اوست.
سعدی.
بوالعجبی های خیالت ببست چشم خردمندی و فرزانگی.
سعدی ( طیبات ).