خِرَداندَن = به خرد دیگری افزودن.
خرد. [ خ ِ رَ ] ( اِ ) عقل. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) . دریافت. عقل. ادراک. تدبیر. فراست. هوش. دانش. زیرکی. ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ) . لُب . حِجر. دهاء. زَور. زور. حِجی ̍. حَصاة. حِلم. نُهْیة. نهی ً [ ن َ / ن ُ هَن ْ ]. روع. ناطقه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
زن چاره گر زود بردش نماز
چنین گفت کای شاه گردنفراز
بمن بخش وی را خرد یاد کن
دل غمگنان از غم آزاد کن.
خرد. [ خ ِ رَ ] ( اِ ) عقل. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) . دریافت. عقل. ادراک. تدبیر. فراست. هوش. دانش. زیرکی. ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ) . لُب . حِجر. دهاء. زَور. زور. حِجی ̍. حَصاة. حِلم. نُهْیة. نهی ً [ ن َ / ن ُ هَن ْ ]. روع. ناطقه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
زن چاره گر زود بردش نماز
چنین گفت کای شاه گردنفراز
بمن بخش وی را خرد یاد کن
دل غمگنان از غم آزاد کن.
خُرداندَن. خرد کردن.