خرد و خمیر

/xordoxamir/

معنی انگلیسی:
squash

لغت نامه دهخدا

خرد و خمیر. [ خ ُ دُ خ َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب )ریزه ریزه. سخت خرد. خرد و خاکشی. قطعات ریزه ریزه.

فرهنگ فارسی

ریزه ریزه سخت خرد

پیشنهاد کاربران

خرد و خمیر بشه بحق حضرت امام حسین ع و حضرت عباس ع که بینش و بصیرت آدم با وجدان رو کور و میونه شکراب دو جوان بهم میشه
خرد و خمیر بشه بچه ی شوگرددیش رو به تو قالب کرد و با روحیه و روان یه پسر بازی کرد. خجالت بکشه عفت و حیا داشته باشه این چه وضعشه که راه درست رفتن رو بلد نیست بشکنه کمرش رو
خرد و خمیر بشه الهی به حق حضرت عباس و حضرت امام حسین ع
که بینش و بصیرت رو کور و رندگی و عشق و علاقه دو جوووان رو اینطوری بهم میزنه
خُردُخَمیریدن.
خُردخَمیراندن کسی/چیزی.