خرد داشتن

لغت نامه دهخدا

خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) :
به پیران چنین گفت فرمان گرد
که دشمن ندارد خردمند خرد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

کوچک انگاشتن حقیر شمردن

پیشنهاد کاربران

خُرد داشتن: کوچک شمردن، خوار داشتن.
گفت آنچه با ایشان کردیم اندر آن پند است مر مؤمنان را، تا بدانند که با خدا دلیری نباید کرد، و فرمان و نهی وی را خرد نباید داشت.
�تفسیر قرآن پاک�
خرد داشتن ؛ فرزانه بودن. عاقل بودن.

بپرس