خرج

/xarj/

مترادف خرج: امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ، باج، خراج، باروت، مواد منفجره

متضاد خرج: دخل، برج، درآمد

برابر پارسی: هزینه

معنی انگلیسی:
charge, load, expenditure, expense, costs, cost, disbursement, outlay, priming, amorce

لغت نامه دهخدا

خرج. [ خ ُ ] ( ع اِ ) باج. خراج. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازلسان العرب ). ج ، اَخراج ، اَخاریج ، اَخرِجة. || غَنج. ( محمودبن عمر ). || معرب خور. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خُرجین. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خُرجینه. ( دهار ) ( زمخشری ). جوال دوگوشه. جوال دودسته. ( یادداشت بخطمؤلف ). ج ، خِرْجة : و ناصح الدین امروز خُرجی است پر از خراج مقدرت و برجی است پر از افواج میسرت. ( تاریخ آل سلجوق محمدبن ابراهیم ). و ارتفاع شتوی یک من خرج نشده بود غله برداشتند و خرجها پر کردند و به در شهر آمد. ( تاریخ آل سلجوق محمدبن ابراهیم ).

خرج. [ خ َ ] ( ع اِ ) بیرون شد از مال هرچه باشد. هزینه. دررفت. رفتیه. ضد درآمد. ( ناظم الاطباء ). هزینه. ( صحاح الفرس ) ( محمدبن عمر ). خورد خور. ( یادداشت بخط مؤلف ). مقابل دخل :
مرا دخل و خرج ار برابر بدی
زمانه مرا چون برادر بدی.
فردوسی.
چو خرج خویش فزونتر ز دخل خویش کند.
فرخی.
خرج آن مال بیوجه کند پشیمانی آرد. ( کلیله و دمنه ).
ای نداده خرج جودت تن در این سوی شمار
وی نهاده دخل جاهت پای از آن سوی قیاس.
انوری.
بر آن کدخدا زار باید گریست
که دخلش بود نوزده خرج بیست.
نظامی.
زآن بنه چندانکه بری دیگر است
دخل وی از خرج تو افزون تر است.
نظامی.
دخل آب روان است و خرج آسیای گردان. ( گلستان ).
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
چنین خوانند ملاحان سرودی
اگر باران بکوهستان نبارد
بسالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی ( گلستان ).
ملک را آب وبندگان را نان
خانه را خرج و خرج را مهمان.
اوحدی.
هرکه را خرج ز دخل است فزون عاقل نیست.
صائب.
|| صرف. مصرف. نفقه. ( ناظم الاطباء ) : چنانکه خرج سرمه اگرچه اندک اندک اتفاق افتد آخر فنا پذیرد. ( کلیله و دمنه ).
کرده ام اجری امروزتو جان
خرج فردای تو زر بایستی.
خاقانی.
پس آنگه از خز و دیبا و دینار
وجوه خرج دادندش بخروار.
نظامی.
تا بچهل سال که بالغ شود
خرج سفرهاش مبالغ شود.
نظامی.
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هزینه، خراج، باج، هزینه، نقیض دخل، اخراج جمع
( اسم ) خرجین خرجینه بار دان .
نام وادیی در دیار بنی تمیم است از آن بنی کعب بن عنبر در سفلای صمان .

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) نک خرجین .
(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هزینه . ۲ - حق کار و زحمت . ۳ - نفقه . ۴ - مادة منفجره برای پرتاب گلوله و مانند آن .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ دخل] هزینه.
۲. (نظامی ) [مجاز] مادۀ منفجره ای برای پرتاب گلوله، موشک، و مانند آن.
۳. (فقه ) نفقه.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] مصرف.

گویش مازنی

/Kherj/ هزینه – خرج & نام روستایی در حوزه ی خانقاپی سوادکوه

واژه نامه بختیاریکا

( خَرج ) به خرج رهدِن
غذای مراسم. مثلاً خَرج دادِن یعنی غذا درست کردن؛ غذا دادن
بَرج

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خَرج، شهرستان (محافظه) و شهری در استان (منطقه) ریاض در عربستان سعودی است.
شهرستان خرج در جنوب شرقی استان ریاض قرار دارد و از شمال به شهرستان های ریاض و حائر، از مغرب به مزاحمیة و حَریق، از جنوب غربی به حوطه بنی تَمیم، از جنوب به اَفلاج و از غرب به استان شرقیه محدود می شود و مشتمل بر شهرهای یَمامه، سِلمیه، دُلَمْ و سَیح یا خرج است.
جغرافیای شهرستان خرج
مساحت شهرستان خرج حدود بیست هزار کیلومترمربع و جمعیت آن در ۱۳۸۹ش/۲۰۱۰ بالغ بر شش صد هزار تن بوده است. این شهرستان دربیابان های جنوب شرقی ریاض قرار دارد. ناهمواری ها غالباً در مغرب و جنوب غربی خرج امتداد دارند و کوه های طُوَیق مهم ترین آنهاست. در مشرق خرج نیز بیابان دَهْنا واقع است. دره های بسیاری در کوه های اطراف خرج وجود دارد، از جمله وادی سَهْباء در مشرق و حَنیفه در شمال غربی که نام آن ها از قدیم در منابع آمده است و در حیات آبادی های منطقه مؤثر بوده اند. با توجه به آب های سطحی این دره ها، سدهایی نیز در برخی از این دره ها احداث کرده اند که مهم ترین آن ها دِرعیّه، باطن و حائر در وادی حنیفه است. منابع آبی خرج از سیلاب ها و چشمه هایی از قبیل ضلع، فَرزان، سَمْحَه، اُمّ خیسَة و خَفْس دِغْرَه تأمین می شود. هوای خرج به علت موقعیت خاص جغرافیایی، در اغلب روزهای سال خشک و تابستان ها بسیار گرم است. اختلاف دما در شبانه روز بسیار بالاست. دمای هوا در تابستان ْ۴۷ و در زمستان به صفر درجه می رسد. میزان رطوبت نسبی آن بین ۱۲% تا ۷۶% متغیر است. میزان باران سالیانه خرج بین ۲۵ تا ۵۰ میلیمتر بوده ولی در برخی سال ها به ۵۰۰ میلیمتر نیز رسیده است. خرج نسبت به سایر مناطق جنوب سرزمین نجد حاصلخیزتر (به ویژه در وادیها) و دارای تنوع گیاهی فراوانی است.
محصولات کشاورزی
مهم ترین محصولات کشاورزی خرج، خرما، حبوبات، انگور، لیمو، انار و انجیر و دام های بومی آن جا شتر و گوسفند است.
راه های مواصلاتی
...

[ویکی الکتاب] معنی خَرَجَ: خارج شد
معنی حَنَاناً: مهربانی -عاطفه به خرج دادن و شفقت کردن
معنی صَدَقَاتٍ: صدقه ها (صدقة به معنای خرج کردن مال است در راه خدا ، که یکی از مصادیق آن زکات واجب است)
معنی صَدَقَةٍ: صدقه (صدقة به معنای خرج کردن مال است در راه خدا ، که یکی از مصادیق آن زکات واجب است)
معنی یَصَّدَّقُواْ: که صدقه دهند (صدقة به معنای خرج کردن مال است در راه خدا ، که یکی از مصادیق آن زکات واجب است)
معنی نَصَّدَّقَنَّ: یقیناً صدقه می دهیم (صدقة به معنای خرج کردن مال است در راه خدا ، که یکی از مصادیق آن زکات واجب است)
معنی عُنُقِکَ: گردنت (در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَیٰ عُنُقِکَ " دست به گردن بستن کنایه است از خرج نکردن و خسیس بودن و خودداری از بخشش نمودن است)
معنی سَّعَةِ: توانگری (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جهت...
معنی سَعَتِهِ: توانگریش (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جه...
معنی مَغْلُولَةً: بسته (دست به گردن بستن در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَیٰ عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ ﭐلْبَسْطِ "کنایه است از خرج نکردن و خسیس بودن و خودداری از بخشش نمودن ، درست مقابل بسط ید است که کنایه از بذل و بخشش میباشد و این که هر چه به د...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
تکرار در قرآن: ۱۸۲(بار)

دانشنامه عمومی

خرج (سوادکوه). خرج، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان سوادکوه در استان مازندران ایران. این روستا یکی از زیباترین روستاهای شهرستان سوادکوه، که در دامنه رشته کوه های البرز و مملو از جنگلهای انبوه و استوار می باشد که در فصل بهار چهره ای سبز و دیدنی به خود می گیرد. چشمه های جوشان و گوارا اطراف این روستا را احاطه کرده است. در قلب جنگل های این روستا دشتهایی وسیع و سرسبز دیده می شود، که در روز ۱۳ فروردین هر سال پر از مسافر می شود. یکی از مهم ترین دلایلی که مسافران را به این مکان سوق می دهد احداث جاده در مسیر جنگل و گیاهان دارویی مختلفی است که در آن واقع است این روستا حدود ۱۵۰ سال قبل توسط طایفه میار بنا شده است که این طایفه حدود سه قرن پیش از غرب استان مازندران ( کلاردشت ) وارد منطقه سوادکوه شدن و پس از چند جا به جایی بخشی از این قوم بزرگ خرج را به عنوان مکان زندگی انتخاب کرده اند. روستای خرج منطقه ییلاقی است که در شش ماه دوم سال به دلیل هوای بسیار سرد ساکنان روستا به بخش قشلاقی ( سرچلشک ) کوچ می کنند. این روستا دارای برق - گاز و آب است.
جاذبه های گردشگری این روستا می توان به چشمه قلقلو - اردوگاه فرهنگی تفریحی خرماکلا - و به نزدیکی علم حضرت ابوالفضل اشاره کرد.
نام اولیه این روستا به دلیل گرفتن خراج راه باج گیران بوده در گذر زمان به خرج که از کلمه خراج میاد تغیر نام داده است.
این روستا در دهستان راستوپی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۰نفر ( ۳۰ خانوار ) بوده است.
عکس خرج (سوادکوه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

باج, هزینه, خراج

مترادف ها

expenditure (اسم)
صرف، پرداخت، هزینه، خرج، بر امد، مصرف

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

cost (اسم)
ارزش، هزینه، خرج، بها، قدر

outgo (اسم)
هزینه، خرج، مخرج، عزیمت، خروج

disbursement (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج

expense (اسم)
هزینه، خرج، بر امد، مصرف

outlay (اسم)
پرداخت، هزینه، خرج، مبلغ سرمایه گذاری شده

input (اسم)
خرج، درون گذاشت، پول بمیان نهاده، نیروی مصرف شده

فارسی به عربی

انفاق , انفق , نفقة

پیشنهاد کاربران

خرج اتینا، صرف اتینا:نوش جان، نوش جانی.
خرجِ خمپاره. . .
واژگانِ ( خَرج، خَراج ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه به دیسه یِ ( هَرگ ( هَرج ) harg ) بوده اند و در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( کَرَ kara ) و ( کَرَکَ karaka ) به چمِ ( خراج، باج، مالیات و عوارض ) بوده اند که نمایانگرِ ایرانی بودنِ این واژگان است.
...
[مشاهده متن کامل]

( نیاز به یادآوری است که نویسنده یِ این پیام، زبانِ اوستایی را بررسی نکرده است. )
دگرگونیِ آواییِ آغازینِ ( ک/ه/خ ) در زبانهایِ ایرانی و اروپایی ( x ) رواگمند ( رایج ) بوده است.
پَسگَشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 43 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 412 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

خرجخرج
این واژه ایرانی است و هم خانواده خراج است ، بیش از هفتاد درصد واژه های عربی ، ریشه ایرانی دارند و آنچه که می ماند ، عبری و سریانی و حبشی و . . . است.
باید به اندازه درامد خرج کرد:
ادم به کیسه اش نگاه میکند
خرج
پارسی پهلوی: هرگ
پارسی نوین: ارز، هزینه
زبان اربی ( عربی ) : خرج
خرج را در زبان پارسی پهلوی harg می گفتند که هم ریشه با واژه های "ارز" و "ارزیدن" بود.
چیزی/ را به خرج کسی انجام دادن ( اصطلاح )
مثال : نهار را به خرج ناظم خورده بودند.
معنی : خارج شد
خَرج
این واژه به مانند : خبر و خطر پارسی است ، چِرایی اینکه در زبان اَرَبی ریشه واژه فراوان است چون بسیاری از اینها وامواژه اند، زبان اربی در بُرِشگاهی ( مقطعی ) در گذشته زبان دانش و جهانی بوده ، از این روی برای بینانش ( بیان ) پیمیده های نو ( مفاهیم جدید ) نیاز به واژه داشته است . باید پژوهیده شود که در زبان های سامی کهن که گوشه نشین بوده و با کسی برخورد و بَرماس ( تماس ) نداشته اند این واژه ها یافت می شود یا نه؟
...
[مشاهده متن کامل]

خَرج : خَ - رج
خَ = پیشوند به سوی بیرون ، به شکل های دیگر هم کاربرد دارد : آز ( آزمودن ) ، زُ ( زُدودن ) ، سِ ( سِپردن ) ، شِ ( شماردن )
رَج = سورَت و شکلی دیگر از : رَگ ( چون خون در آن شاری / جاری/ ساری و رَوان است ) ، رود ، راه ، تَگَرگ :
تَگ - رَگ، پس رَگ یا رَج می تواند کوتاه شدهء رَوَک یا
رَوَگ یا رَوَج باشد از رفتن و رَویدن باشد.
خَرج = به بیرون رَویدن / رفتن / رَواندن
واژهء هَزینه هم همین پیشوند ِ از یا اَخ یا خَ را به چهر هَز دارد : هَز - اینه
واژهء اِخراج نزدیک به پارسی است : اِخ - راج
واژهء خارِج هم نزدیک به ساختار پارسی است: خا - رِج
همین گونه : خُروج : خُ - روج
دیگر واژهای برساخته ( جعلی ) بر پایه دستور زبان تِی زی یا اربی درست شده اند :
مَخرَج ، خوارج ، مخارج، تخریج ، تَخَرُج، استخراج ، انخراج، مستخرج ، مُخَرِج . . .

کلمه های دوم شخص مفرد
خارج شد، بیرون رفت
بیرون رفت
برون مایه
خارج شد - بیرون رفت
هزینه
خارج شد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس