خربی
لغت نامه دهخدا
خربی. [ خ ُ بی ی ] ( اِخ ) حفاق بن ایمأبن رخصةبن خربة غفاری خربی ( فرزند ایماء ). چون پدر از صحابیان بود. ( از انساب سمعانی ).
خربی. [ خ ُ بی ی ] ( اِخ )حفاق بن ایمأبن رخصة خربی. نواده ایماء بود. او راصحبتی با نبی دست داد و از او روایتی است. طبری در تاریخ خود از او نام برده است. ( از انساب سمعانی ).
خربی.[ خ ُ بی ی ] ( اِخ ) عمروبن سلمةبن حزب همدانی خربی ، از اهل کوفه و از تابعان بود. او از عبداﷲبن مسعود و سلیمان بن ربیعه حدیث شنید و فرزندش یحیی و شعبی و یزیدبن ابی زیاد از وی روایت کردند. وی از کسانی بود که در جنگ خوارج بنهروان حاضر شد. ( از انساب سمعانی )
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید