گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب
همه دروغزن و خربطند و خیره سرند.
قریعالدهر.
چون خیره طیره شد ز میان ربوخه گفت بر ریش خربطان ریم ای خواجه عسجدی.
عسجدی.
چون طوطیان شنوده همی گویی تو خربطی بگفتن بی معنا.
ناصرخسرو.
گیرم دنیا ز بی محل دنیابر گرهی خربط و خسیس بهشتی.
ناصرخسرو.
پرخدویی زشت خویی خیره رویی خربطی.سوزنی.
حکیم خربط و ممدوح خربغا بد هست از این حدیث مرا و ترا چه باک و چه بیم.
سوزنی.
بنده با مشت خربطی امروزچون خر اندر خلاب افتاده.
انوری.
دست در وی می مالند و به ابلهان و جهال وعوام و خربطان می نمایند. ( کتاب النقض ص 456 ). شبهتی است که ناصبیان بعداوت علی واخود نهند و این خربطی باورشان کند. ( کتاب النقص ص 579 ).کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان.
خاقانی.
خرسواران در سباقت تاختندخربطان در پایگاه انداختند.
مولوی ( مثنوی ).
مشو پیرو غول وهم و خیال به افسون خربط مشو در جوال.
نزاری قهستانی.
|| آدم وحشی که مانند غول موی دار باشد و در شکل شبیه انسان بود. || مرد حیله باز بی دیانت. ( ناظم الاطباء ).