خرباق
لغت نامه دهخدا
خرباق. [ خ َ ] ( اِخ ) نام مردیست سلمی که بخدمت پیغمبر رسید. در صحیح مسلم آمده است که عمران بن حصین گفت : روزی پیغمبر نماز خود را در رکعت سوم سلام گفت و بمنزل او وارد شد و مردی بنام خرباق در این وقت بخدمت او ایستاد. ( از اصابة قسم 1 ج 1 ص 107 ).
خرباق. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن حبیب سلمی ، مکنی به ذوالیدین از صحابیانست و او دلیل مردم حبشه به یوم الفیل بود و از آن وی را ذوالیدین گفتندی که با دو دست کار کردی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید