خران

لغت نامه دهخدا

( خرآن ) خرآن. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خُرء. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خران. [ خ َ ] ( اِ ) ج ِ خر. ( از ناظم الاطباء ) :
بیچاره نبات را نبینی
همواره خران ازین دو گوهر.
ناصرخسرو.
خود هیچ نیاساید و نجنبد
جنبنده همه زیر او خران است.
ناصرخسرو.
- خران گور ؛ گورخران. ( ناظم الاطباء ).

خران. [ خ ِ ] ( ص ) مطیع. رام. فرمانبردار. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ).

خران. [ خ ِ ر ر ] ( ص ) مطیع. رام. فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ جهانگیری ) :
تند و تیزی آغازی و خران نشوی
تند و توسن ببرند آخور و خران آرند.
سوزنی سمرقندی ( از آنندراج ).

خران. [ خ ُ ] ( مزید مؤخر امکنه ) ماخُران. تَرخُران. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خران. ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در دوهزارگزی جنوب باختر دیزگران کنار رودخانه. این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 610 تن سکنه کردی زبانست. آب آن از چشمه و قنات و محصولات آن : غلات ، حبوبات ، توتون ، پنبه ، انواع میوجات و قلمستان است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند. از صنایع دستی قالیچه و گلیم می بافند. قلعه خرابه ای بالای آبادی روی تپه دیده میشود. راه در تابستان از طریق شراونه و مرزبانی اتومبیل رو است. مزرعه مرادآباد که سابقاً آبادی بوده جزء این قریه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

خران. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع در شش هزارگزی باختر جوی زر و سه هزارگزی جنوب شوسه شاه آباد به ایلام. این ناحیه در دشت واقع و سردسیرو دارای 500 تن سکنه کردی و فارسی زبانست. آب آن از چشمه و محصولاتش : غلات ، حبوبات ، برنج ، لبنیات و توتون است. اهالی بکشاورزی و گله داری گذران میکنند و در چادر می نشینند و زمستانها به گرمسیر غربی ایوان و حدود سومار میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

خران. [ خ َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر است. این دهستان در جنوب خاوری شوشتر و جنوب دهستان گندزلو و باختر دهستان ایتوند واقع شده و هوای آن گرم و مالاریایی است. آب آن از رودخانه کارون و لوله شرکت نفت و چاه تأمین می گردد.محصولاتش : غلات و اهالی بکشاورزی و کارگری در شرکت نفت گذران می کنند. این دهستان از هفت قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 2000 تن سکنه می باشد. قراء مهم دهستان عبارتند از: مجامید و سلامات پایین که هر کدام در حدود 400 تن سکنه دارند و ساکنین آنها از طایفه ٔعرب بادی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر است .
( خر آن ) جمع خرئ

پیشنهاد کاربران

بپرس