مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهار
پرتذروان خرامنده و کبکان دری.
فرخی.
خرامنده می گشت بر پشت بوربگور افکنی همچو بهرام گور.
نظامی.
جهاندار در موکب خاص خویش خرامنده بر کبک رقاص خویش.
نظامی.
آن خرامنده ماه خرگاهی شد طلبکار آب چون ماهی.
نظامی.
زَیّافَه ؛ شتر خرامنده. ( السامی فی الاسامی ).مَیَّاس ؛ خرامنده. متقدی ؛ خرامنده بناز. ( منتهی الارب ).