خراعه. [ خ َ ع َ ] ( ع اِمص ) بی باکی. بی قیدی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) || ( مص )سست گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به «خروع » و «خرع »در این لغت نامه شود. || لغتی است در خلاعه. ( منتهی الارب ). رجوع به خلاعه در این لغت نامه شود. خراعه. [ خ َ ع َ ] ( ع اِ ) بوی شتر ماده. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ).