خراشیدگی

/xarASidegi/

مترادف خراشیدگی: زخم سطحی، جراحت سطحی، اثر خراش

معنی انگلیسی:
abrasion, chafe, graze, scarification, score, scrape, scratch, slight wound

لغت نامه دهخدا

خراشیدگی. [ خ َ دَ / دِ ] ( حامص ) خاریدگی. || حک. || محو. || چاک. || شکافتگی. || پوست رفتگی و خراش و ریش و زخم کوچک. ( ناظم الاطباء ): خُماشَه ؛ خراشیدگی که از آن ارش معلوم و واجب نیاید. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

خاریدگی یا حک

مترادف ها

scrape (اسم)
خراش، گرفتاری، گیر، خراشیدگی، اثر خراش

graze (اسم)
خراش، خراشیدگی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
واژه ی خراشیدگی از ریشه ی واژه ی خراشیدن فارسی هست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خراشیدگیخراشیدگیخراشیدگیخراشیدگی
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
شخن
خدشه