خور آس ان
خور به معنای خورشید
آس به معنای بلند شدن و ایستادن
ان پسوند مکان مثل سیستان کرمان گیلان دیلمان
خور در زبان کردی به معنای خورشید
کاملا هم مشخصه که با زبان فارسی ریشه مشترکی دارد
... [مشاهده متن کامل]
آس در زبان کردی به معنای بلند شدن و ایستادن ( این هم هم ریشه با فارسی )
و در کل به معنای جایی که خورشید از انجا بلند میشود
به این دلیل که در مشرق خورشید طلوع میکند
درود به مردم خراسان قصدم از این کامنت نشان دادن ریشه مشترک همه زبان های ایرانیست نه چیز دیگری
خُراسان یا خوَرآسان ( به پارسی میانه:xwarāsān ) که خراسان بزرگ، خراسان باستانی یا خراسان تاریخی نیز خوانده می شود، منطقه و سرزمینی است گسترده تر از استان های خراسان ایران معاصر که بر گستره شرقی ایران بزرگ از دوران شاهنشاهی ساسانی به این سوی گفته شده و مشتمل بر چهار ناحیه بزرگ یا ربع نیشابور، مرو، هرات و بلخ است که در جغرافیای سیاسی امروز، در میان کشورهای کنونی ایران، افغانستان و ترکمنستان تقسیم گردیده؛ و در مفهومی گسترده تر، ازبکستان و تاجیکستان و بخش هایی از قرقیزستان که شامل اوش وبادکند هستند بدخشان، باختر، خوارزم و فرارود بوده اند، در شمار سرزمین های خراسان بزرگ، شناخته می شوند. ساسانیان سرزمین ایران را چهار بخش کرده بودند که یکی از آن بخش ها خراسان به معنای �سرزمین طلوع خورشید� بود.
... [مشاهده متن کامل]
مختصات:
کشور
بخش هایی از ایران، ترکمنستان و افغانستان ( شامل بخش هایی از فرارود هم ذکر شده که می تواند مناطقی از تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان را هم دربربگیرد ) .
مردم
• قومیت ها
مردمان ایرانی تبار و فارسی زبانان شامل مردمان هزاره، کردهای کرمانج، ترک، تاجیک ها، ترکمن ها، عرب ها، بلوچ ها، سیستانی ها، زرتشتیان، پشتون ها، ترکمن ها، ازبک ها قرقیز
• زبان ها
زبان فارسی با گویش خراسانی، زبان کردی کرمانجی، زبان تاتی، زبان عربی، زبان ترکمنی، زبان ترکی خراسانی و زبان های دیگر
خراسان سرزمینی است که در غرب از دَهِستان، گرگان، مازندران، دامغان و بسطام ( کومِش ) ، دشت کویر و کویر لوت آغاز می شود و در شرق تا چین و هند کشیده شده است. از جنوب تا شمال کرمان، سیستان، غزنی ( زابلستان ) و کابلستان و از شمال به آمودریا ( جیحون ) و در پس آن سُغد و خوارزم می رسد. خراسان شامل چهار بخش بوده است و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده است. هر کدام از این چهار بخش را یک �رب� یا �ربع� می نامیده اند. نواحی شامل این چهار ربع اصلی به شرخ ذیل بوده است:
ربع نیشابور یا ابرشهر با مرکزیت شهر نیشابور ( دربرگیرندهٔ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان، ارغیان، پشت، رخ، زوزن، خواف، ازغند، جام، باخرز و جاجرم بود. نسا و توس و ابیورد را نیز در شمار توابع این ربع آورده اند.
ربع مرو با مرکزیت شهر باستانی مرو ( دربرگیرندهٔ خرق، هرمز فرّه، باشا، سنجان، سوسقان، صهبه، کیرنک، سنگ عبادی و دندانقان )
ربع هرات با مرکزیت شهر هرات ( دربرگیرندهٔ بادغیس و غور و فراه )
ربع بلخ با مرکزیت شهر بلخ که شامل کهندژ ( قندوز ) ، سمنگان، بغلان ( بغولانگو ) ، تخارستان و بدخشان می شده است. ابر شهر بلخ ( به شمول شبرغان ( شاپورگان ) ، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان ) .
نام شناخت
لغت نامه دهخدا، خراسان را واژه ای پهلوی دانسته است. خوَراسان ( xwarāsān ) در زبان پهلَوی؛ واژه ایست ترکیب یافته از دو واژه خوَر ( xwar ) به معنای خورشید و آسانا ( ā - sānā ) صفت فاعلی از āsan به معنای برخاستن و آمدن؛ و چنان که از متون ایران باستان پیداست این سرزمین، از دوره ساسانی خراسان نامیده شد. خراسان در متون کهن زبان فارسی به معنی خاورزمین یا مشرق ( خاور ) در روبروی مغرب ( باختر ) به کار رفته است. فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین چنین می گوید:
هر کو شناسد خراسان یعنی آنجا کو �خور آسد�
خراسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عربی - یونانی چنین نوشته است:
خُر به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شیء است
و سپس در گزارشی دلیل نام گذاری خراسان به گفتهٔ دغفل النسابه چنین می نویسد:
خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعه ای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد…
حافظ ابرو جغرافیدان سرآمد، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را �آفتاب مانند� معنی نموده و گفته است که:
بعضی گفته اند خورآسان، یعنی به آسانی بخور[مشکوک – بحث]. و برخی نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشته اند و آن را واژه ای آمیخته شده از لفظ �خور� به معنی خورشید و �آسان� به معنی شرق دانسته اند.
از بررسی دیدگاه های ارائه شده چنین برداشت می شود که صورت درست واژه �خراسان�، "خورستان ( خور ستان = سرزمین مطلع خورشید ) " بوده است که بر اثر دگرگونیِ زمان و شاید از باب برابریِ نگارش به خراسان تبدیل شده است. خراسان بمعنای خور ایستان است یعنی جایی که درآن خورشید ایستاده و بلند می شود یعنی شرق ایران زمین.
خراسان یکی از چهار استان ایرانشهر
شهرستان های ایرانشهر کتابی است که در سدهٔ هشتم میلادی به پارسیگ ( پارسیِ پهلوی ) نگاشته شده است. این نوشته دانستی های مهمی دربارهٔ ایران و تقسیم بندی های آن به ما می دهد.
در بخشی از این نسخ آمده است که ایران در دوران خسروی یکم ( انوشیروان ) به چهار استان بخش شده است. در هر استان چند شهرپانی ( ساتراپی ) وجود داشته است. Xwarāsān ( یا به نوشتار امروزی اش، خراسان ) نیز نام یکی از این استان ها بوده است که در شمال شرقی بوده است. دیگر استان ها Xwarwarān ( جنوب غربی ) ، Nēmrōz ( جنوب شرقی ) و Ādurbādagān ( شمال غربی ) نام داشتند.
شاهنشاهی ساسانی ( ایران شهر ) در نتیجهٔ اصلاحات اداری قباد یکم و خسرو انوشیروان از ۴ کوست ( بخش بزرگ ) تشکیل شده بود: خوراسان ( شرق یا شمال شرق: شامل خراسان، قومس، گرگان، ماوراءالنهر، افغانستان ) ، خوروران ( غرب یا جنوب غرب: شامل کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام، بین النهرین، آسیای صغیر ) ، نیمروز یا پارس ( جنوب یا جنوب شرق: شامل سیستان، کرمان، پارس، خوزستان، اصفهان، بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، سند، مکران ) و آدوربادگان ( شمال یا شمال غرب: شامل آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، اران، دیلم، رویان، تپورستان، ری ) . کوست ها گاهی نام سرزمین عمدهٔ خود را می گرفتند؛ از همین روی کوست شمالی �آدوربادگان� نام گرفت و کوست نیمروز هم گاهی �پارس� خوانده می شد.
پیرامون مرزهای خراسان
به طور سنتی سرزمین های شرق کویر نمک را خراسان خوانده اند لیکن حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بوده است. معمولاً گفته می شود که خراسان از شرق به ترکستان و هندوستان محدود بوده است. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر می دانند لیکن گاه ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان به شمار آمده است. خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیهٔ اصلی کشور بود و یک مرزبان داشت.
در مورد حدود و موقعیت خراسان در دورهٔ ساسانیان، کریستن سن بر پایه کاوشهای هرتسفلد چنین می نویسد:
دروازه های کاسپین نزدیک ری، کوه های البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون می رسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر می رسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته است و به امتداد قطعه ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش می رسیده است از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان ( کوهستان ) را قطع کرده، باز به دروازه های کاسپین می پیوسته است.
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ عرب زبان ( یونانی تبار ) در کتاب مراصدالاطلاع بر پایه برخی از پژوهش های خویش می نویسد:
خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق می رسد و طرف دیگرش از طغارستان ( طخارستان ) و غزنه و سجستان ( سیستان ) به هند منتهی می گردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نسا و ابیورد و سرخس می باشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمرده اند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:
کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبین{طبسین؟} و حوادث و پوشنج ( از نواحی هرات ) و بادغیس ( از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بوده است ) و طوس که به طابران تصریح شده
کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم
کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه ( شهری نزدیک هندوکش ) و ساسان و بغلدن ( شهری از نواحی بلخ ) و والج ( نام شهری در طخارستان )
کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش ( چاچ ) ( که در آنجا کمان های خوب می ساختند ) و سغد ( نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشت های چهارگانه به شمار آورده اند و بین جیحون و سمرقند ) . التون ال. دانیل در کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان می نویسد:
به طور کلی می توان خراسان خاص را سرزمینی طولانی دانست، گسترده از نزدیک کرانه های جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصار مانند پامیر و هندوکش، که در نظریه ای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یاری تا شرق ( آنجا که خور برآید ) گسترده بوده است.
در واقع خراسان گاهی شامل سرزمین پرنعمت جنوب دریای آرال ( خوارزم ) و نواحی آن سوی جیحون ( ماوراءالنهر ) و بسیاری از فلات ایران می شده است که حدود شرقی آن تا چین می رسید ولی عملاً این مرز از بلخ و بخش معروف به طخارستان ( باختر باستانی ) آن سو تر می رفت، و در مغرب به همین گونه حدود خراسان کمتر به مرزهای زاگرس می رسید اما گاهی شامل قومس، جرجان، ری و بخشهایی از طبرستان می گشت و با آن که ماوراءالنهر غالباً با خراسان یکی گرفته می شد ولی عملاً آمودریا همان مرز شمالی خراسان شناخته می شد و گاهی عملاً تا این حدود هم نمی رسید. در دورهٔ اسلامی شهرهای بلخ، هرات، مرو و نیشابور چهار شهر اصلی خراسان بودند. از شهرهای مهم دیگر خراسان می توان طوس، صددروازه ( دامغان ) ، سرخس، تون، ترشیز ( کاشمر ) ، بادغیس و بیهق ( سبزوار امروزی ) را نام برد.
خراسان تاریخی ( خراسان بزرگ )
از نگاه تاریخی و فرهنگی؛ منظور از خراسان، عموماً خراسان بزرگ است که حوزه ای بسیار گسترده تر از خراسان ایران معاصر را در بر می گیرد. قلمرو تاریخی خراسان؛ شامل استان های خراسان ایران کنونی و بخش عمده ای از افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخش هایی از قرقیزستان امروزی بوده است.
استان خراسان ( کنونی )
استان خراسان به مرکزیت شهر مشهد، تا سال ۱۳۸۳ با مساحتی معادل ۳۱۳٬۳۳۵ کیلومتر مربع، وسیع ترین استان ایران بود که حدود یک پنجم مساحت ایران را تشکیل می داد.
این استان از شمال و شمال شرق به جمهوری ترکمنستان، از شرق به کشور افغانستان، از جنوب به استان سیستان و بلوچستان، از غرب به استان سمنان و استان اصفهان، از شمال غرب به استان گلستان، از جنوب غرب به استان کرمان و استان یزد محدود بود.
این استان پس از سال ۱۳۸۳، به سه استان خراسان جنوبی به مرکزیت بیرجند، خراسان رضوی به مرکزیت مشهد و خراسان شمالی به مرکزیت بجنورد تقسیم گردید.
تاریخ
هخامنشیان
در دوران هخامنشیان، ایران به ساتراپی ها ( ایالات یا استان ها ) بخش می شده و هر ساتراپ نشین ( ساتراپی ) زیر فرماندهی حاکمی به نام خشترپاون ( به زبان پارسی باستان ) یا شترپوان ( به زبان پهلوی ) اداره می شده است و این نام به یونانی ساتراپ نیز یاد شده است که ساتراپی ( شهربانی ) پرثَوَه، با نام ایالت شانزدهم ( شامل پارت ها، خوارزمی ها، سغدی ها و هرَوی ها ( هراتی ها ) ) با شمال خراسان کهن برابر است و از طرف مغرب در دربند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بوده است.
مرکز ساتراپی پرثَوَه، شهر توس بوده است که ویشتاسب، پدر داریوش؛ ساتراپ آنجا بوده و جایگاهش در این شهر بوده است.
به گفته هرودوت:پارت ها و خوارزمیان و سغدی ها و آرین ها ( هروی ها ) در یک ساتراپی قرار داشته اند و در تمام کتیبه های میخی در ذکر اسامی ولایات مملکت، پارت جدا نام برده شده و پارسیان در موقع سیاحت و گردش در ممالک خود سعی می کردند تا آنجا که شود زودتر از پارت بگذرند؛ زیرا ولایات مزبور به واسطه فقر و بی چیزی قادر نبودند آذوقه موکب پرجمعیت شاهان را فراهم سازد.
اشکانیان
پس از مرگ اسکندر، دیودوتوس، حاکم یونانی بلخ راه استقلال در پیش گرفت و پارت و گرگان استقلال یافتند. پس از سقوط دولت سلوکی و قدرت گرفتن اشکانیان، پارت ها در سرزمین کوهستانی کهن جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه محدود می شد از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از سلسله های البرز به طرف مشرق تا هرات ادامه داشت.
مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه ( نسا ) بوده است که یونانیان آن را نیسا می خواندند.
ساسانیان
لتون. ل. نیل دربارهٔ تشکیلات سیاسی ساسانیان و وضعیت خراسان در دوره ساسانی می نویسد:
ساسانیان خراسان را یکی از چهار استان کشور می دانستند و آن را سرزمین شرق می گفتند و این استان به چهار بخش تقسیم می شد. بنا به روایت این بخشها عبارت بودند از مرو، نیشابور، هرات و بلخ
دوران اسلامی
خراسان در دوران اسلامی به چهار بخشِ نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شده بود. در سال ۳۱ هجری قمری، اعراب روانه خراسان شدند و تخارستان را تصرف نمودند و در همین زمان ساکنین خراسان به دین اسلام گرویدند.
در دوره خلفا استان خراسان از مهمترینِ استانهای ایران به شمار می رفت و شامل همه شمال شرقی ایران تا مرز چین بود.
یزید بن مهلب از سال ۸۲ الی ۸۵ هجری از طرف حجاج بن یوسف والی خراسان بود. پس ازو قتیبه بن مسلم والی خراسان گردید.
خراسان نزدیکِ به مدت ۲۰۰ سال زیر نظر حکومت های عرب بنی امیه و عباسیان اداره می شد تا اینکه در سال ۲۰۵ هجری قمری به دست سلسله طاهریان استقلال یافت.
در سال ۲۸۳ هجری قمری جزو متصرفات دولت صفاریان شد.
۴ سال بعد، ( سال ۲۸۷ هجری قمری ) امیراسماعیل سامانی بر عمرو لیث غلبه کرد و خراسان جزو قلمرو سامانیان گردید.
سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۴ هجری قمری خراسان را به تصرف خود درآورد و ۴۵ سال بر این سرزمین حکومت کرد.
در سال ۴۲۹ هجری قمری، طغرل اول، نیشابور را تصرف کرد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد. خراسان تا سال ۵۵۲ هجری قمری در گسترهٔ سلجوقیان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی، این سرزمین به دست خوارزمشاهیان افتاد.
با حمله مغولها در سدهٔ هفتم هجری قمری، بسیاری از شهرها و آبادی های خراسان ویران شدند.
این سرزمین در سال ۸۷۳ هجری قمری خراسان به تصرف پادشاهان گورکانی درآمد و ۴۰ سال پس از آن ( سال ۹۱۳ هجری قمری ) ازبکها به رهبری شیبک خان، خراسان را مورد تهاجم قرار دادند. شاه اسماعیل صفوی به دفاع از این سرزمین پرداخت و سرانجام از ازبک ها شکست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبک ها قرار گرفت که سرانجام شاه عباس صفوی توانست آنان را تا فرارود عقب براند. در زمان اواخر حکومت صفویه خراسان مورد حمله محمود افغان و اشرف افغان قرار گرفت ولی نادر قلی یکی از افسران دلاور شاه تهماسب دوم که خود متولد خراسان بود وارد جنگ با اشرف و او را که تا پایتخت حکومت یعنی اصفهان پیش رفته بود شکست داد.
پس از مرگ نادر شاه افشار به سال ۱۱۶۰ هجری قمری، بخش های شرقی این سرزمین ( هرات و بلخ ) به تصرف احمد شاه درانی درآمد و در دوران قاجاریه با دخالت انگلستان و حمایت ان از احمد شاه درانی با بستن عهدنامه پاریس در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، ایران متعهد شد که در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از کلیه دعاوی خود نسبت به هرات صرف نظر کند و قسمت شرقی خراسان به افغانستان که تحت نفوذ انگلستان بود، واگذار گردید.
بخش شمالی خراسان ( مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم ) نیز در دوران قاجاریه مورد تهاجم روسها و ترکمنها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، به وسیلهٔ عهدنامه آخال میان ایران و روسیه، که رود اترک را مرز ایران قرار می داد، از بدنه فلات ایران جدا گردید.
خراسان در آثار پیشینیان
خوشا جای ابر و بوم خراسان درو باش و جهان را می خور آسان
زبان پهلوی هر کاو شناسد خراسان آن بود
خور آسد پهلوی باشد خورآید عراق و پارس را خور زو بر آید
خور آسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
چو خوش نامست و چه خوش آب و خاک است زمین وآب وخاکش هر سه پاک است
ناصر خسرو قبادیانی بلخی گوید:
مرا مکان به خراسان زمین به یمگان است کسی چرا طلبد در سفر خراسان را
جامی گوید:
هرجا که رفت زورق حافظ به بحر شعر جامی سفینه تو به دنباله می رود
نظم تو می رود ز خراسان به شاه فارس گر شعر او ز فارس به بنگاله می رود
بابر در تزک بابری می گوید:
بابر در تزک بابری می گوید:
هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی گوید. چنانچه عرب، غیر عرب را عجم گوید، و در میان خراسان و هندوستان دو بندر است یکی کابل و دیگر قندهار…
ابن بطوطه در سفرنامه خود گوید:
همه خارجیان را در هندوستان خراسانی می خواندند.
نام خراسان در اشعار ادبای پارسی گو
ویرایش
شمارش واژه های مهم هویت زبانی و فرهنگی در ادبیات شاعران ایران زمین این فهرست قابل گسترش می باشد.
شاعر قرن میلادی ایران توران پارسی فارسی معرب دری خراسان پهلوی یا پارسی میانه
رودکی ۹ام و ۱۰ام ۱ ۶
فرخی سیستانی ۹ام ۱۰ام ۱۶ ۱ ۱۵ ۱۰ ۱
ابوسعید ابوالخیر ۱۰ام ۱ ۲
فردوسی ۱۰ام و ۱۱ام ۸۰۰ ۱۵۰ ۱۰۰ ۲ ۲۵ ۲۹
اسدی طوسی ۱۱ام ۵۱ ۵ ۱ ۱ لغت فُرس
مسعود سعد سلمان ۱۱ام ۲۳ ۲ ۱۹ نظم و نثر دری ۱۳
منوچهری دامغانی ۱۱ام ۵ ۳ ۴
فخرالدین اسعد گرگانی ۱۱ام 15 10 12 Parsa’i 2 ۱ ۲۸ ۳
ناصرخسرو ۱۱ ام ۱ ۱ ۱۹ ۲ ۷۹ ۲
سنایی ۱۱ام و ۱۲ام ۱۱ ۱ ۱۴ ۱۳
مهستی گنجوی ۱۱ام و ۱۲ام ۱ ۱
انوری ۱۲ام ۱۳ ۳ ۲ ۱ ۲۰
خاقانی ۱۲ام ۲ ۱ ۴ ۱ ۱ ۱دری نظم ۴۰ ۱۸۰
نظامی گنجوی ۱۲ ام ۳۷ ۲ ۱۲ ۲ ۱ نظم و نثر دری ۲۵ ۶
امیرخسرو دهلوی ۱۳ ام ۱۴ام ۲ ۷ ۶ ۱۳
سعدی ۱۳ام ۱ ۱ ۶ ۷
مولوی ۱۳ ام ۱۴ام ۱ ۱ ۲۹ ۶
حافظ ۱۴ام ۶ ۹ ۱ ۱ نظم دری
عبید زاکانی ۱۴ام ۱ ۱ ۴ ۱
محتشم کاشانی ۱۶ام ۱۲ ۹ ۳ ۴
صائب تبریزی ۱۷ام ۱۰ ۷ ۳ ۵
اقبال لاهوری ۱۹ام - درگذشته ۱۹۳۸ ۱۹ ۴ ۳ ۱ طرز دری۱
پروین اعتصامی ۱۹ام/درگذشته ۱۹۴۱ ۲ پارسا و پارسایی
افراد مشهور خراسان بزرگ
علی بن موسی الرضا
شیخ طوسی
خواجه نصرالدین طوسی
شیخ احمد جامی
عمر خیام
نورالدین عبدالرحمن جامی
ابوالوفا بوزجانی
ابوعلی سینا بلخی
جلال الدین محمد بلخی
خواجه عبدالله انصاری هروی
ابوریحان بیرونی
سنایی غزنوی
ناصر خسرو قبادیانی بلخی
عنصری بلخی
کمال الملک
فاضل تونی
میرتونی
محمدتقی بهار
شفیعی کدکنی
محمدرضا شجریان
پرویز مشکاتیان
فارابی
ابوحنیفه نعمان بن ثابت
خوارزمی
امام بخاری
رودکی
فردوسی
عطار
رابعه بلخی
شیخ طبرسی
ملا عبدالله فاضل تونی
بدیع الزمان فروزانفر
صوفیان و عارفان خراسان بزرگ
صوفیان و عارفانی که در عصر حاضر بیشتر شناخته شده اند
ویرایش
فریدالدین عطار نیشابوری
بایزید بسطامی
ابوالحسن خرقانی
ابوسعید ابوالخیر
خیام نیشابوری
شیخ احمد جامی
مولانا
خواجه عبدالله انصاری هروی
سید محمد نوربخش خراسانی
عزیزالدین نسفی
صوفیان و عارفانی که در دورهٔ کنونی کمتر شناخته شده اند
از آنجا که مرکز تصوف ایران در خراسان به ویژه نواحی شمال و نیشابور بوده است و نام بسیاری از پیشگامان این مکتب انسانیت بجز بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوری از یادها رفته، در مجموعه شش جلدی �پیران خراسان� تألیف جواد نوربخش شرح حال پیران پیشکسوتان طریقت صوفیه آورده شده است.
ابوالحسین نوری بغوی خراسانی ابوالحسین یا ابوالحسن نوری احمد بن محمد بن احمد بن محمد نوری، از خانواده ای ایرانی و اصلش از بغشور ( بین سرخس و هرات ) بود. وی معاصر جنید بود. در کتاب تاریخ بغداد سال مرگ وی ۲۹۵ و مرآت الجنان یافعی ۲۸۶ هجری ذکر شده است. چون خبر مرگ او را به جنید دادند گفت: �نصف این علم از میان رفت. �،
در بزرگداشت وی:
عطار در مصیبت نامه گوید:
ور کمال و صفو نوری بایدت از زر تاریک دوری بایدت
روزبهان بقلی گوید: مسند عارفان و شمشیر شطّاحان و رئیس واجدان و پیشرو مخلصان در زمان خویش ابوالحسین نوری، او را بود زبان حقایق، در همه علوم کامل، و در کرامات و آیات بحر فهم،
جنید گفت: تا نوری برفت هیچ کس از حقیقت صدق سخن نگفت، که صدیق زمانه بود،
سخنانی از ابوالحسین نوری:
�تصوّف رسوم و علوم نیست ولیکن اخلاق است�. �تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلّف و سخاوت. ��هرکه چیزها را به خداوند تعالی داند و از آن وی شناسد اندر همه چیزها، رجوعش به وی باشد نه به چیزها. ��نعت درویش آن است که چون بیابد بیارامد و چون بیابد بدهد. �
ابوعلی سندی - اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری، اهل سند یا سُد از دهات اطراف بسطام، و از استادان بایزید بسطامی برشمرده می شود.
سخنانی در بزرگداشت وی: بایزید بسطامی گوید: �من از ابوعلی علم فنای در توحید آموختم. � و بازگوید �در صحبت ابوعلی سندی بودم، من به او آنچه را که از واجبات بود تلقین می کردم و او مرا علم توحید و حقایق می آموخت. �
برخی سخنان ابوعلی سندی: �علم کامل نشود، جز به تهذیت حال و حال مهذب نگردد مگر به یاری پیر و پیروی وی�. �دل بد مدار و زبان طعن از دیگران کوتاه کن و خود را مستای و هنر مفروش تا روزگارت به راحت و آسایش بگذرد. �
ابوتراب نخشبی - عسکر بن محمد بن حصین نخشبی در بغداد می زیست. نخشب شهری میان بخارا و بلخ بوده. پیر هرات وی را از اقران ذوالنون شمرده است و جامی در نفحات الانس او را از اقران ابوحاتم عطار بصری نام برده است. در طبقات الشافعیه آمده که وی مصاحب حاتم اصم بود تا بمرد.
بزرگداشت:
عطار گوید: آن مبارز صف بلا، آن مرد میدان وفا، آن عارف صدق و صفا، آن فرد ایوان تقوی، آن محقّق حق و نبی، قطب وقت ابوتراب نخشبی - رحمة الله علیه - از عیّارپیشگان طریقت بود و از مجرّدان راه بلا، و از سیّاحان بادیه فقر بود، و از سیّدان این طایفه، در مجاهده و تقوی قدمی راسخ داشت، و در اشارات و کلمات نَفَسی عالی.
ابن جلا گوید: سیصد پیر را خدمت کردم، در میان ایشان بزرگتر از چهار تن نبود: ذوالنون مصری، ابوتراب نخشبی، ابوعبید بسری، ابوالعباس عطاء، اول آن ها ابوتراب نخشبی بود.
محمد بن علی ترمذی
ابوعبدالله محمد بن علی حکیم ترمذی. ترمذ نام شهری است مشهور به خراسان از بلاد ماوراءالنهر بر لب جیحون. وی از عرفاً و پیران سده سوم خراسان بود و پیرو مذهب حنفی. ترمذیان به او اقتدا کنند مذهب او بر علم بود که عالم ربّانی بود و مقلد کس نبود که صاحب کشف و اسرار بود. او را حکیم الاولیاء می خواندند. تاریخ وفات وی ۲۵۵ هجری و ۲۸۵ هجری ذکر شده که به نظر می رسد ۲۵۵ صحیح تر باشد.
آثار منسوب به ترمذی: الفروق، المحاجة و المجادله، المناظرة و المغالبة، الانتصار و الانتقام، و هلم جرا من امور متقاربة المعنی، غرس الموحدین، عودالامور، المناهی، شرح الصلوة.
بزرگداشت: ابن عربی دربارهٔ اقطاب مقام ملک المک گوید: از اقطاب این مقام که پیش از ما بوده اند محمد بن علی ترمذی حکیم است و از شیوخ ما ابومدین؛ و این مقام، مقام امام است. عطار نیشابوری گوید: آن سلیم سنت، آن عظیم ملت، آن مجتهد اولیاء، آن منفرد اصفیا، آن محترم حرم ایزدی، شیخ وقت محمد بن علی ترمذی - رحمة الله علیه - از محتشمان شیوخ بود و از محترمان اهل ولایت … او را ریاضات و کرامات بسیار بود. در فنون علم کامل و در شریعت و طریقت مجتهد بود.
ترمذی بر برخی از آیات قرآن تفاسیری بیان داشته که برخی از آن ها در تفسیر سلمی ( حقایق التفسیر ) ، کشف الاسرار میبدی و شرح تعرف جلد یک نقل شده است.
سخنانی از ترمذی: �از شرایط اهل خدمت فروتنی و فرمانبردار بودن است. � �رستگاری آن سرای به زیادی اعمال نیست. همانا رستگاری آن دنیا به اخلاص اعمال و نیکویی کردن است. � �جوانمردی آن بود که راهگذری و مقیم پیش تو یکسان بود. � �هرکس از چیزی ترسد از او گریزد و هرکه از خدای ترسد در او گریزد، � �نفس خود را مواظب باش! اگر بازداری مردم را از شرّش، بیشتر حق آن را ادا کرده ای. �
ابوعثمان حیری ( درگذشت: ۲۹۸ ه. ق )
ابوعلی دقاق ( درگذشت: ۴۰۵ یا ۴۱۲ ه. ق )
ابوعلی ثقفی ( درگذشت: ۳۲۹ ه. ق )
ابوعبدالله تروغبدی ( درگذشت: ۳۵۰ ه. ق )
ابوعمرو زجاجی ( درگذشت: ۳۴۸ ه. ق )
عبدالله رازی ( درگذشت: ۳۵۳ ه. ق ) با عبدالله رازی شاعر و نویسنده ( درگذشت: ۱۳۳۴ شمسی ) اشتباه نشود
منابع ها. دبیرسیاقی، محمد ( تابستان ۱۳۷۵ ) ، �نامهای کسان و جایها و نسبتها و قبیله ها و کتابها�، سفرنامه، به کوشش به کوشش محمد دبیرسیاقی. ناصرخسرو، زوار، شابک ۹۶۴ - ۴۰۱ - ۰۰۹ - ۴
وبگاه خبرگزاری حیات
�ایران؛ از آغاز تا اسلام� رومن گریشمن، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲.
مسالک و ممالک اصطخری٫ ابواسحاق ابراهیم اصطخری، به اهتمام ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۰
سفرنامه ابن حوقل - ایران صورةالارض، ترجمه دکتر اکبر شعار، انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۶
احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم؛ ابوعبدالله محمد مقدسی، ترجمه علینقی منزوی، انتشارات کومش ۱۳۸۵.
الاعلاق النفیسه ابن رسته
البلدان - کهن ترین متن جغرافیایی مسلمانان، احمدبن اسحاق یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۴
مسالک الممالک ابن خردادبه
تاریخ گردیزی؛ ضحاک بن محمود گردیزی، انتشارات دنیای کتاب ۱۳۶۳.
تاریخ بیهقی
جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی از لسترانج
جغرافیای حافظ ابروی هروی
معجم البدان یاقوت حموی بغدادی
تاریخ نیشابور٬ابوعبدالله حاکم نیشابوری؛ ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی؛ انتشارات آگاه ۱۳۷۵.
ترجمه رساله قشیریه، ابوالقاسم قشیری٫ تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، ۱۳۶۱.
تذکرةالاولیا عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی، چ سوم ۱۳۶۰
پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش٬ انتشارات یلداقلم. دفتر اول: ۱۳۸۱ شابک ۶ـ۰۳ـ۵۷۴۵ـ۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۳۵۵۹–۸۱م.
پیران خراسان، دکتر جواد نوربخش، دفتر دوم: ۱۳۸۱انتشارات یلداقلم، شابک: ۲ـ۳۲ـ۵۷۴۵ـ۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۳۵۵۹–۸۱م.
تاریخ تمدن ایران ساسانی؛ سعید نفیسی، تاریخ تمدن ایران ساسانی. تهران: ۱۳۸۳ انتشارات اساطیر، مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها
تذکره جغرافیای تاریخی ایران، واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترجمه حمید سردادور، نشر توس، ۱۳۸۶ شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۱۵۰۸۹.
در زبان کردی به خورشید خور میگن . و تمام واژه ها و کلمات کردی در ایران باستان و کتاب اوستا وجود داره . خراسان . یعنی جایی که زود تر خورشید طلوع میکنه .
نوان
واژه Corozon در زبان اسپانیایی به معنای قلب است. . . . که بسیار شبیه به واژه خراسان است. . . در پهلوی کرد به کسر ( ک ) و ( ر ) به معنی قلب است. . . این واژه میتواند کردسان می بوده بوده باشد. . .
خراسان در گذشته خور رسان بوده یعنی جایی که خورشید را میرساند و با گذشت زمان گویش آن تغییر کرده و خراسان خوانده شده.
خراسان به معنای محل طلوع خورشید است
در گذشته های بسیار دور شامل: ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان، ترکمنستان و جنوب قزاقستان و شمال پاکستان میشد
گفتنی است که ترکستان نامی جعلیست
خراسان راستین است
درود ُ سپاس
فخرالدین اسعد گرگانی در ویس ورامین:
خوشا جایا بر و بوم خراسان / درو باش و جهان را مِی خور آسان
زبان پهلوی هر کاو شناسد/ خراسان آن بود کز وی خور آسد
خور آسد پهلوی باشد خور آید / عراق و پارس را خور زو بر آید
... [مشاهده متن کامل]
خراسان را بود معنی خور آیان / کجا از وی خور آید سوی ایران
چه خوش نامست و چه خوش آب خاکست/زمین و آب و خاکش هر سه پاکست
به خاصه مرو در شهر خراسان / چنان آمد که اندر سال نیسان
روان اندر هوای او بنازد / که آب و باد او با این بسازد
تو گفتی رود مروش کوثر آمد / همان بومش بهشتی دیگر آمد
( خور ) همان خورشید امروزی است.
( شید ) به معنی پرتوی نور و نور و روشنی ( مانند مهشید )
( اسان ) به معنی بالا رفتن - بلند شدن
خُراسان :
سرزمینِ بالا رفتن/آمدن خورشید یا برآمدن خورشید ( خاور - شرق )
... [مشاهده متن کامل]
توجه شود به واژه ( اسان ) :
در واژه ی اسان - سور ( ascenseur ) ( فرانسوی ) و واژه ی ( lift ) در انگلیسی بریتانیایی و واژه ی ( elevate ) در انگلیسی امریکایی که همگی به معنای
( بالا رفتن - بالا بردن - بلند کردن - بلند شدن ) هستند.
و نیز واژه ی ( ascend ) با همان معنی.
یعنی همگی هم ریشه با ( اسان ) در
( زبان شیرین فارسی ) اند.
آسانسور :
( Lift - Elevator )
( بالابَر ) بهترین واژه و جایگزین با توجه به
{ریشه ی فارسی} و کاربرد جهانی آن .
آسانبَر
آسانسُر
( سُر خوردن= به سادگی جابه جا شدن )
سپاس از همگی کابران.
از آنجا که خراسان در شرق است
و شرق محل طلوع خورشید
خور از خورشید گرفته شده
برابره لاتینه خورشید، میشود سان
پس نام پارسی/لاتین آن میشود:
خور/سان
احتمالا پس از حمله اسکندر ( الکساندر مقدونی )
... [مشاهده متن کامل]
اسامی دو زبانه شده
حالا یا به همان شکل مانده یا فاتح بعدی از روی تابلو خوانده
فرض کنید متن تابلویی با قدمت دوهزار سال را
که در جاده مشهد به شکل زیر نوشته شده :
KHOR\SUN 300KM
احتمالا فاتح از کم سوادی این را خراسان خوانده
مشابه این نامگذاری در لواسان نیز مشهود است
خراسان::خور آسمان
خورشید آسمان. جایی که خورشید طلوع میکند
روزنامهٔ خراسان قدیمی تری روزنامه محلی ایران است که اکنون با 63 سال سابقه به صورت سراسری منتشر می شود. [۱]
تأسیس
نخستین شمارهٔ روزنامه خراسان در ۱ تیر ۱۳۲۸ و به صاحب امتیازی و مدیرمسیولی محمدصادق تهرانیان در چهار صفحه و در قطع کوچک منتشر شد. شعار رسمی روزنامه در آن زمان
... [مشاهده متن کامل]
برادر جان خراسان است این جا سخن گفتن نه آسان است این جا
بود. پیش از این تاریخ، دو روزنامهٔ دیگر نیز با عنوان مشابه خراسان چاپ می شدند که مدت انتشار آن ها چندان طولانی نبود. [۱]
خط مشی
خط مشی اصلی روزنامه «فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، خبری» بوده و منتشر می شود. روزنامهٔ خراسان وابسته به هیچ جناح سیاسی نیست[۱] ولی به طور کل می توان گفت این روزنامه به جناح اصول گرا گرایش دارد. [نیازمند منبع]
مدیریت
صاحب امتیاز روزنامهٔ خراسان موسسهٔ فرهنگی و هنری خراسان می باشد. پس از انقلاب این روزنامه مدتی زیر نظر بنیاد شهید بود. [۱]
چاپ روزنامه
روزنامهٔ خراسان از تاریخ ۵ بهمن ۱۳۷۷ به طور هم زمان در مشهد و تهران چاپ می شود. روزنامه در ۱۶ صفحهٔ تمام رنگی و بصورت سراسری، ۴ صفحهٔ خراسان ورزشی با توزیع سراسری، ۸ صفحه ویژهٔ خراسان رضوی، ۸ صفحه ویژهٔ خراسان شمالی، ۸ صفحه ویژهٔ خراسان جنوبی و ۴۸ صفحه نیازمندی ها در استان های خراسان رضوی، شمالی و جنوبی منتشر می شود.
قیمت این روزنامه هم اکنون ۲۵۰ تومان می باشد و بیشتر نفوذ آن در استان های خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی است.
ضمیمه ها
هفته نامه بایت هر چهارشنبه منتشر می شود و پیرامون فناوری اطلاعات است.
هفته نامه جیم از سال ۸۶ در ۱۶ صفحه هر پنجشنبه منتشر می شود. این هفته نامه هر سال به مناسبت روز جوان جشنی با شکوهی برگزار می کند.
ویژه نامه رصد از سال 89 در قطع ها و تعداد صفحات گوناگون و در فواصل زمانی نامعین با موضوع های خاص منتشر می شود. دفتر پژوهش های موسسه فرهنگی خراسان مدیریت این ویژه نامه ها را بر عهده دارد.
منبع [ویرایش]
↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ «روزنامهٔ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، خبری صبح ایران». روزنامه خراسان. بازبینی شده در ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۱.
پیوند به بیرون [ویرایش]
وب گاه رسمی روزنامهٔ خراسان
هفته نامهٔ جیم
هفته نامهٔ بایت
رصد، پایگاه تحلیلی دفتر پژوهش روزنامه خراسان
از ویکی پدیا
خُراسان بخشی از ایران بزرگ و از دوران ساسانیان نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است و نام آن از دوران ساسانیان در ایران مرسوم شد. ساسانیان قلمرو خود را به چهار بخش تقسیم کرده بودند که یکی از آن بخشها خراسان به معنای «سرزمین خورشید» بود. [۱][۲] قلمرو تاریخی خراسان شامل استان خراسان در ایران کنونی و بخش های عمده ای از افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده است. در مفهوم گسترده تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می توان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. برخی نویسندگان همچون علی شریعتی خراسان بزرگ را مهد سیاسی ایران[۳] و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری زبان و فرهنگ پارسی دانسته اند. [۴]
... [مشاهده متن کامل]
خراسان سرزمینی است که از غرب از دامغان و سبزوار آغاز می شود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شده است. از جنوب، تا شمال سیستان و غزنی و از شمال، به بخارا می رسد.
خراسان بزرگ شامل چهار بخش بوده است[۵] و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده است. هر کدام از این چهار بخش را یک رب یا ربع می نامیده اند و دربردارنده رب های زیر بوده است:
ربع ابرشهر با مرکزیت شهر نیشاپور
ربع مرو
ربع هرات ( دربرگیرندهٔ بادغیس و غور ) ، بلخ ( بشمول شبرغان، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان ) . مرکز فرماندهی نواحی متذکره نیشابور و زمانی هم بلخ بود.
ربع بلخ که شامل کهندژ ( قندوز ) ، سمنگان، بغلان ( بغولانگو ) ، تخارستان و بدخشان می شده است.
نام
در لغت نامه دهخدا آمده است که کلمه «خراسان» واژه ای پهلوی است که در متون قدیمی به معنی مشرق ( خاور ) در مقابل مغرب ( باختر ) به کار رفته است. [۶] و در منابع دیگر نیز خراسان در زبان قدیم فارسی به معنی خاورزمین مورد استفاده قرار گرفته است. [۷]
فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین چنین می گوید:
زبان پهلوی هر کو شناسد//خراسان یعنی آنجا کو «خور آسد»
خراسان را بود معنی خور آیان//کجا از وى خور آید سوى ایران
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی چنین نوشته است:
« خُر به فارسی دری، نام خورشید و آسان گویا اصل و جای شیء است »
و سپس در شرح وجه تسمیه خراسان به نقل از دغفل النسابه چنین می نویسد:
« خراسان و هیطل دو پسر عالم بن سام بن نوح، هر یک در شهری که منسوب به آنها شد وارد شدند، هیطل در شهری معروف به هیاطله در بالای رود جیحون و خراسان در شهرهایی که در زیر رود جیحون بود فرود آمدند و هر قطعه ای به نام کسی که در آن فرود آمد نامگذاری شد. . . [۸] »
حافظ ابرو جغرافیدان مشهور، تعبیر دیگری به کار برده و خوراسان را «آفتاب مانند» معنی نموده و نقل کرده است که:
« بعضی گفته اند خورآسان، یعنی به آسانی بخور. [۹] »
و بعضی نیز خراسان را سرزمین نورانی یا طالع نوشته اند و آن را کلمه ای مرکب از لفظ «خور» به معنی خورشید و «آسان» به معنی شرق دانسته اند. [۱۰]
از بررسی نظرات ارائه شده چنین استنباط می شود که صورت درست واژه «خراسان»، "خورستان ( خور+ستان = سرزمین مطلع خورشید ) " بوده است که بر اثر تطور زمان و شاید از باب تطابق نگارش به خراسان تبدیل شده است. [۱۱]
حدود و مرز های خراسان
شواهد تاریخی بیانگر آن است که سرزمین خراسان در طول تاریخ، هیچ گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تاثیر عوامل مختلف، محدوده اش همواره کاهش یا گسترش یافته است.
دهستان میامی.
به طور سنتی سرزمین های شرق کویر نمک را خراسان خوانده اند لیکن حدود شرقی آن در طول تاریخ دستخوش تغییر بوده است. معمولاً گفته می شود که خراسان از شرق به ترکستان و هندوستان محدود بوده است. خراسان را از شمال محدود به ماوراءالنهر می دانند لیکن گاه ماوراءالنهر هم بخشی از خراسان به حساب آمده است. خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ناحیهٔ اصلی کشور بود و یک مرزبان داشت.
در مورد حدود و موقعیت خراسان در عهد ساسانیان، کریستن سن بر طبق کاوشهای هرتسفلد چنین می نویسد:
« دروازه های کاسپین نزدیک ری، کوههای البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون می رسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر می رسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعه ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش می رسیده است از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان ( کوهستان ) را قطع کرده، باز به دروازه های کاسپین می پیوسته است. »
یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی در کتاب مراصدلاطلاع بر پایه برخی از پژوهش های خویش می نویسد:
« خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق می رسد و طرف دیگرش از طغارستان ( طخارستان ) و غزنه و سبحستان ( سیستان ) به هند منتهی می گردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نساء و ابیورد و سرخس می باشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمرده اند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:
کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبین و حوادث و پوشنج ( از نواحی هرات ) و بادغیس ( از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بوده است ) و طوس که به طابران تصریح شده
کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم
کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه ( شهری نزدیک هندوکش ) و ساسان و بغلدن ( شهری از نواحی بلخ ) و والج ( نام شهری در طخارستان )
کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش ( چاچ ) ( که در آنجا کمان های خوب می ساختند ) و سغد ( نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشت های چهارگانه به شمار آورده اند و بین جیحون و سمرقند ) . [۱ . . .
خور راسان خور : خورشید راسان ( هَلسان ) : بلند شدن و برخاستن هر دو لغت در زبان کردی امروزی است بنابر این به معنی ( محل برخاستن خورشید ) یا همان شرق و هم خانواده خاور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)