خراباتی

/xarAbAti/

مترادف خراباتی: باده پرست، باده فروش، خمار، میخوار، می فروش، میگسار، خراباتی، عیاش، لوطی

لغت نامه دهخدا

خراباتی.[ خ َ ] ( ص نسبی ) کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. ( از ناظم الاطباء ) :
خراباتیان را صلایی زنم.
نظامی.
چون خراباتی نباشد زاهدی
کش به شب از درد آید شاهدی.
سعدی.
گمان بردم که طفلانند ز پیری من سخن گفتم
مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی.
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
خراباتی شدن از خود جدایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است.
شبستری.

فرهنگ فارسی

کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد .

فرهنگ عمید

۱. کسی که پیوسته در خرابات است.
۲. (تصوف ) ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است.

پیشنهاد کاربران

آنکه مقام انبساط و ارادت بر خوف او غلبه داشته باشد.
"مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مقام انبساط و ارادتش غلبه داشت بر خوف ایشان و همچنین مرحوم حاج شیخ محمد بهاری اینطور بود، در مقابل حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی مقام خوف ایشان غلبه داشت بر رجاء و انبساط و این معنی از گوشه و کنار سخنانش مشهود است.
...
[مشاهده متن کامل]

آنکه انبساط او بیشتر باشد او را ( خراباتی ) گویند و آنکه خوف او افزون باشد او را ( مناجاتی ) نامند. "
( رساله لبّ اللّباب، ص ۱۲۲ )

بپرس