خذول

لغت نامه دهخدا

خذول. [ خ َ ]( ع ص ) شرمنده. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). || بی بهره. ( غیاث اللغات ). || کثیرالخذلان. ( یادداشت مؤلف ) :
عاد را باد است حمال خذول
همچو بره در کف مرد اکول.
مثنوی.
|| ماده آهویی که از آهوان دیگر بازمانده باشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ماده اسبی که از درد زه لازم گیرد جای خود را و نگذارد آنرا. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

خذل در مقابل نصر استفاده می شود
یعنی یاری نکردن، رها کردن
خذول یعنی بسیار رها کننده، کسی که بسیار پشت انسان را خالی می کند

بپرس