خذول

لغت نامه دهخدا

خذول. [ خ َ ]( ع ص ) شرمنده. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). || بی بهره. ( غیاث اللغات ). || کثیرالخذلان. ( یادداشت مؤلف ) :
عاد را باد است حمال خذول
همچو بره در کف مرد اکول.
مثنوی.
|| ماده آهویی که از آهوان دیگر بازمانده باشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ماده اسبی که از درد زه لازم گیرد جای خود را و نگذارد آنرا. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

خَذَل: به معنی رها کردن است، و کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا؛ یکی از سنت های الهی این است که اگر بشر توکل خود را از خدا قطع و چشم امید به بنده داشته باشد، خدا کار او را به بنده واگذار می کند و بنده نیز در مشکلات دست او را رها کرده تا آن فرد بداند که جز خدا پشت و پناهی ندارد.
خذل در مقابل نصر استفاده می شود
یعنی یاری نکردن، رها کردن
خذول یعنی بسیار رها کننده، کسی که بسیار پشت انسان را خالی می کند

بپرس