خذاریف. [ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ خذروف. رجوع به خذروف در این لغت نامه شود. منه : ترکت السیوف رأسه خذاریف ؛ پاره پاره کرد شمشیر سر او را که هر پاره ای چون خذروف بود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). - خذاریف الهودج ؛ تخته ها و چوبها که هودج را بدان مربع گردانند.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).