خذ

لغت نامه دهخدا

خذ. [ خ َ ] ( مزید مؤخر امکنه ) این کلمه برای بیان مکان بکار می رود، چون :تغانخذ، صیخذ، حصن خذیمنکن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خذ. [ خ ُ ] ( ع ، فعل امر ) بگیر. رجوع به اخذ شود.

فرهنگ فارسی

(( هرچه در گیتی برو نام عطا افتد کفش جمله را گفتست : خذ جام و قلم قلم را گفته : هات . ) ) ( انوری )
بگیر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَفْوَ: حد وسط و اعتدال - افزون برنیاز و قابل صرفنظر کردن (کلمه عفو به معنای آن است که به سوی چیزی خم شوی ، تا آن را بگیری ، این معنای اصلی کلمه است لیکن در معانی آمرزش ، و محو کردن اثر ، واسطه شدن در انفاق و رعایت حد وسط و اعتدال (درعبارت "خُذِ ﭐلْعَفْوَ...
ریشه کلمه:
اخذ (۲۷۳ بار)

پیشنهاد کاربران

تکراری
مثلا میگن فلان چیز خذ شده
*اینک*
( khoz ) < - - - - تلفظ به این جمله توجه کنید:"الیک" بعض هذه الآیات
در این جمله الیک هم معنی" خذ" به معنی اینک* است.

بپرس