خدیوند. [ خ ِ وَ ] ( اِ ) مالک. خداوند. مولی. ( یادداشت بخط مؤلف ). ظاهراً ممال خداوند است : آن نفس حضرت خواجه را بخدیوند کنیزک رسانیدم ، شاد شد و معاملت من قبول کرد. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتاب خانه مؤلف ). خواجه پرسیدند که از کنیزک خبری شد؟ خدیوند کنیزک گفت : بمنزل نرفته ام تا از حال کنیزک پرسم. ( انیس الطالبین بخاری ). از دراز گوش خواجه هیزم افتاد اسماعیل در غضب شد و چنانکه عادت عوام خلق است که در حال غضب بر خدیوند چهارپا دشنام می دهند از او چنان سخنی صادر شد. ( انیس الطالبین ). درآنجا دو گنبد بوده و در بیرون آن شتران خفته و خدیوندان شتران در گنبد بودند. ( انیس الطالبین بخاری ).