خدیجی
لغت نامه دهخدا
خدیجی. [ خ َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن العیربن الحشاف بن خدیج بن واهله بن حارثه بن هندبن حرام موسوم به زمل. ابن کلبی می گوید او بر پیغمبر وارد شد و به پیغمبر نامه نوشت و از برای پیغمبر لوائی بست و با این لواء در صفین با معاویه حاضر شد. ( از انساب سمعانی ).
خدیجی. [ خ َ ] ( اِخ ) حبیب بن ساق بن عتبه بن عمروبن خدیج از جمله کسانی است که واقعه بدر و مابعد آنرا دید. اوجد حبیب بن عبدالرحمن است. در بین انصار خَدیج وجود ندارد آنکه یافت میشود خُدَیج است. ( از انساب سمعانی ).
خدیجی. [ خ َ ] ( اِخ ) عامربن کعب بن عمروبن خدیج ،مکنی به ابوزرعه شاعر. از کسانی است که بنابر قول طبری در واقعه احد حضور داشت. ( از انساب سمعانی ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید