خدک


مترادف خدک: پل، جسر، قنطره، معبر

لغت نامه دهخدا

خدک. [ خ َ دَ ] ( اِ ) پل خواه از سنگ و گچ و آجر باشد که بر رودخانه بندند و یا از چوب و خاک بر جوی. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( ازانجمن آرای ناصری ). قنطره. کُرپی. پول :
ز احنف آنکه بحلمست در عرب مشهور
بدفتری مثلی دیده ام بگویم چون
بدین مثال مرا هم حکایتی بوده است
ازین مثل خدکی ساختم بر جیحون.
نزاری قهستانی ( از فرهنگ جهانگیری ).

خدک. [ خ ُ دَ ] ( اِ ) حاکم. رئیس. عامل. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

پل
حاکم رئیس

فرهنگ عمید

= پُل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَدَّکَ: صورت تو
معنی لَا تُصَعِّرْ: ازروی تکبر گردنت را کج نکن(کلمه صعر به معنای کج بودن گردن ، و کلمه تصعیر به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است ودر جمله"لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ ":روی خود را به کلی از مردم مگردان ، و از کسی که دارد با تو سخن میگوید از در توهین اعراض مکن)
ریشه کلمه:
خدد (۲ بار)
ک (۱۴۷۸ بار)

خدّ به معنی رخسار و چهره است راغب گوید: دو خدّ انسان همان است که از راست و چپ بینی او را احاطه نموده است. قاموس حدّ آن دو را زیر چشم تا گوشه لب و آن قسمت از صورت که بینی را از چپ و راست احاطه می‏کند، معیّن کرده است معنی آیه چنین می‏شود: از مردم روی نگردان (به مردم بی اعتنا مباش و تحقیر مکن) و در زمین به تکبّر و شادمانی گام مزن. * اصحاب گودال هلاک شدند. به قول راغب: خدّ و اخدود به معنی گودالی است مستطیل و عمیق ندارد. قاموس گوید: خدّ به معنی حفره و اخدود به معنی جدول است. به نظر راغب اصل آن به معنی رخسار و استعمالش در گودال استعاره است. در نهج البلاغه خطبه 67 هست «اَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَکُمْ»: خدا چهره‏هایتان را ذلیل کند و در خطبه 163 در صفت طیور آمده «اَلَّتی اَسْکَنَها اَخادیدَ الاَرضِ» آنهائی که در گودال‏های زمینی اسکان داده است. اصحاب اخدود قصّه اصحاب اخدود در قرآن مجید چنین آمده است اهل گودال هلاک شدند که اهل آتش مشتعل و هیزمدار بودند. و بر شکنجه‏ای که به مؤمنان می‏کردند ناظر بودند. از آنها انتقام نکشیدند مگر برای آنچه به خدای توانا و ستوده ایمان آورده بودند. ظاهر آیات نشان می‏دهد که واقعه‏ای در کار بوده است وعدهّ‏ای روی طرفدار از ایمان و توحید شکنجه دیده و در گودال آتش انداخته شده‏اند و ستمگران شکنجه ده ناظر این باره تقصیری نداشته‏اند و دین آنها بوده‏اند و مؤمنان در این باره تقصیری نداشته‏اند و دین آنها دین حقّ بوده است. در تفسیر برهان از علی بن ابراهیم نقل شده: در یمن پادشاهی بود به نام ذونواس که در دین یهودیت متعصّب بود. بوی خبر دادند که در «نجران» عدهّ‏ای بر دین نصرانیّت اند و به عیسای مسیح عقیده دارند. ذونواس برای از بین بردن آنها لشگری بنجران کشید و وادارشان کرد تا از دین خود بر گردند. آنها بوی اهمیّت نداده و در دین خود پافشاری کردند. ذونواس دستور داد خندقی حفر کرده و در آن هیزم فراوان ریختند و آتش در آن افروختند و نصاری را در آغوش افکندند. درا این نقل هست که عدّه‏ای را هم با شمشیر کشند. ولی قرآن مجید فقط به جریان سوختگان نظر دارد . آنچه از علی بن ابراهیم نقل شد مطابق همان است که اهل تاریخ در حالات ذونواس نقل کرده‏اند مراجعه و دقّت در آیات سوره بروج نشان می‏دهد که این قضیّه در قرآن مجید بدان مناسب ذکر شده که کفّار مکّه در صدر اسلام مسلمانان را اذیت می‏کردند و شکنجه می‏دادند و عدّه‏ای از آنها «اَلْمُعَذَّبینَ فی اللّه» لقب یافتند و آنگاه قرآن مجید تهدید می‏کند که این کار باعث خشم خداوندی و عذاب الیم است .

پیشنهاد کاربران

بپرس