خدو انداختن. [ خ ُ / خ َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تف انداختن. آب دهان انداختن. خدو افکندن. بصق. ( از منتهی الارب ) : او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او در سجده گاه.مولوی ( مثنوی ).