خدمتگزاری


معنی انگلیسی:
service, willingness to serve

لغت نامه دهخدا

خدمتگزاری. [ خ ِ م َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل خدمتگزار. پرستاری. نوکری. || وزارت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عمل خدمتگزار نوکری .

پیشنهاد کاربران

سلیم
خدمتگزاری: نوکری از آنجایی که برخی از واژگان فارسی که در قدیم استفاده می کرده اند ولی هم اکنون پسندیده مردم نیست واژه پرستاری بهترین گزینه ست.
خدمت کردن به یک کسی

بپرس