اینم قبول بس که بمیرم بر آستان
تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست.
سعدی ( بدایع ).
چو خدمت گزاریت گردد کهن حق سالیانش فرامش مکن.
سعدی ( بوستان ).
بشستند خدمتگزاران شاه سر و تن بحمامش از گرد راه.
سعدی ( بوستان ).
|| در تداول امروز، مستخدمین جزء. خدمتکاران مرد در دستگاههای دولتی. || مهربان.مشفق. || حاضر و آماده بخدمت. ( ناظم الاطباء ).