ولیکن بخدمتگری هفت سال
کمربسته باید بفرخنده حال.
شمسی ( از یوسف و زلیخا ).
سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه.سوزنی.
تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. ( کتاب المعارف ).کنون کآمدی وین خبر شد عیان
بخدمتگری چون نبندم میان.
نظامی.
خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد ز آفت خدمتگری.
نظامی.
همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری.
نظامی.
کنیزان چابک غلامان چست بهنگام خدمتگری تندرست.
نظامی.