خدمت رسیدن
مترادف خدمت رسیدن: به حضور رسیدن، مشرف شدن، شرفیاب شدن، تشرف حاصل کردن، تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن، مجازات کردن، تلافی کردن، جبران کردن
لغت نامه دهخدا
- خدمت کسی رسیدن ؛ بحضور او درآمدن. مشرف شدن. نزد وی رفتن. نزدیک کسی شدن.
- || تعبیریست طعن آمیز از گوشمالی دادن. جزای فعل زشت را دادن. مکافات بدرفتاری کردن.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید